almascarpet

- we export carpet machine made

almascarpet

- we export carpet machine made

۴۰

پیش بر سجاده های نمدی نماز می گذاردند 400 سال

نمدین در موزه فرش ایران نگهداری می شود که در قرن 11 هجری قمری بر آن نماز می خواندند و عبادت می کردند. این شی منحصر به فرد که یکی از 5 سجاده نمدی دنیا است، حاصل ذهن آمیخته با مذهب ایرانیان به شمار می رود.
به گزارش «میراث خبر»، روی زمینه کرم رنگ این نمد، طاق نمای زیبایی با شاخه های اسلیمی مزین به گل و برگ قرار دارد و در بالای طاق نما عبارت «لا اله الا الله و محمد رسول الله علی ولی الله» دیده می شود. در قسمت بالای حاشیه این نمد نیز عباراتی با مضمون درود و صلوات بر حضرت محمد (ص) و ائمه اطهار نقش شده است. دو نمد مشابه این شی از بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی به دست آمده و دو نمد دیگر نیز در موزه ویکتوریا و آلبرت لندن قرار دارد.
البته فرش هایی با مضامین مذهبی که در موزه فرش ایران نگهداری می شود، تنها به این نمونه محدود نمی شود.
لیلا دادگر، کارشناس فرش و رییس موزه فرش ایران در این باره می گوید:«پایگاه مذهبی ایرانیان آنچنان واضح و آشکار است که نیازی بر اثبات آن نیست. این عقاید در همه زندگی آنها از جمله آثار هنری شان ساری و جاری بوده، تاریخ هنر قالی بافی ایران خود شاهدی است بر این امر که در این آثار هنری نقش مایه ها و نماد های مذهبی به کار رفته و گاهی به روشنی نشانه هایی از باورها و اعتقادات فراموش شده دوره های گذشته در آنها هویدا شده است.»
او با اشاره به فرشی 8 گوش و باقی مانده از دوران صفوی در موزه فرش گفت:«بر این فرش که احتمالا برای پوشاندن بقعه ای مذهبی استفاده می شده است، جدال سیمرغ و اژدها دیده می شود. سیمرغ در اساطیر کهن ایرانی نماد معنویت و خیر بود که پس از اسلام نیز با مضامین مذهبی درآمیخت و باری مثبت در فلسفه اسلامی یافت. ازسوی دیگر اژدها در عقاید ایرانی قدرت مادی و در تقابل با معنویت است. این فرش یکی از مهم ترین فرش های ایرانی به شمار می رود که با توجه به اعتقادات و باورهای مذهبی بافته شده است.»
دادگر با تاکید بر اینکه هنرمندان ایرانی با پذیرش اسلام از به کار بردن پیکره و نقش مایه های موجودات زنده خودداری می کردند، افزود:«در ابتدا هنرمندان بیشتر از نقوش گل و بوته در آثارشان بهره بردند و هنر خود را در تزیین متون ادبی و مذهبی مربوط به پیامبران و معصومین به کار گرفتند. اما به سرعت شرح معجزات، نبردها و پیروزی بزرگان دین موضوع قالی ها شد. هرچند قبل از دوره صفوی تصاویر مذهبی در کتاب های مذهبی نظیر معراج نامه و در برخی دیگر، حتی به خط اویغوری هم به کار رفته بود، اما نفوذ مجدد تصویر بر قالی ها و دستباف ها در دوره اسلامی، کندتر از دیگر رشته های هنری بود.»
وی سده 13 و 14 ه.ق را سده های اشاعه تصویرسازی در قالی های ایرانی می داند. دادگر می افزاید:«تاثیر نقاشان مذهبی و قهوه خانه ای که آثارشان در مجالس تعزیه و شبیه خوانی عرضه می شد، روی هنرمندان رشته های دیگر از جمله قالی بسیار زیاد بود. اما از آنجا که هنرمندان قالی باف از زیر پا افتادن قالیچه ها با مضامین مذهبی نگران بودند، تعداد این قالیچه ها نسبت به دیگر فرش های مانده کمتر است.»
شمایل حضرت محمد (ص)، حضرت مریم عذرا و عیسی (ع)، قربانی کردن حضرت اسماعیل توسط حضرت ابراهیم (ع)، حضرت سلیمان نبی (ع)، دراویش و صوفیان از نمونه طرح هایی است که بر این فرش ها دیده می شود.
رییس موزه فرش ایران سجاده ها را از دیگر طرح های مذهبی دانست که توسط هنرمندان ایرانی بافته می شود:«معمولا طرح اصلی سجاده ها از محراب مساجد یعنی جایگاه نماز امام جماعت الهام گرفته شده است. به تدریج تزیینات دیگری از قبیل قندیل ها، ستون ها، سر ستون ها و برگه های تزیینی به این طرح ها اضافه شد. عصر طلایی بافت سجاده اوایل سده 17 میلادی مطابق با قرن 11 ه.ق است که در نواحی مختلف، هنرمندان بر حسب زمینه فرهنگی و هنری خود نقش مایه های تزیینی خاصی به طرح محراب اضافه کردند. به این ترتیب در ایران به دلیل اعتقاد شیعیان، در بالای محراب یا در حوالی کناری سجاده ها، کتیبه هایی با نام معصومین و کلماتی مانند «یاالله»، «یاهو»، یا حروف ابجد دیده می شد. گاه در سجاده های ایرانی در اطراف طاق نماهای انحنا دار یا گردان، پیکره های جانوران یا گل و بوته با اشعاری در مدح معصومین یا توحید، بافته می شد. در حالی که د رسجاده های ممالک اسلامی دیگر مانند آناتولی و آسیای صغیر به هیچ وجه از پیکره های حیوانی اثری دیده نمی شود.»
او در خصوص قالی های سجاده ای این کشور ها گفت:«سجاده های بافت قفقاز دارای طرح های زاویه دار شکسته است. بلوچ ها، افغان ها، ترکستانی ها، و ترکمن ها معمولا سجاده هایی با رنگ متن قرمز سیر، ارغوانی تیره و مشکی می بافند که از دیگر سجاده ها به سادگی قابل تشخیص هستند.»

 

نگاهی تازه به زوایای تاریخ چهارهزار ساله فرش ایران

هوشنگ» پادشاه ایران زمین، 2 هزار سال قبل ازمیلاد مسیح فرمان داد تا حیوانات درنده را بکشند و از پوست آنها لباس و فرش تهیه کنند.


گوشه‌هایی از تاریخ فرشبافی در ایران بیشتر از سول محققان، مؤلفان و نویسندگان بررسی شده و به رشته تحریر درآمده است. اما آنچه که باعث تحقیق مجدد درباره آنها شده پرداختن به نکاتی است که گرچه خوانندگانی آنها را بارها مطالعه کرده‌اند اما کمتر مورد توجه و تأمل قرار گرفته است. مطرح کردن این نکات سبب خواهد شد که محققان و نویسندگان اهل فن به تأمل و تفکر در این باره پرداخته و بستر مناسبی برای تحقیق بیشتر در مقوله تاریخ فرش فراهم آید.
«گفته‌اند هوشنگ، اول کس بود که در ملک خویش آهن آورد و برای صناعت از آن ابزار ساخت و ... بفرمود تا حیوانات درنده را بکشند و از پوست آنان لباس و فرش کنند و ....»(1)
حسب روایات تاریخی مذکور در تاریخ طبری زندگی هوشنگ پادشاه ایران زمین به بیش از دو هزار سال قبل از میلاد مسیح باز می‌گردد و در آن به استفاده از پوست حیوانات بعنوان فرش اشاره شده است که می‌توان هم به استفاده از پوست به همان شکل طبیعی‌‌اش پوست بعنوان فرش باور داشت و هم می‌توان استفاده از پشم و موی آنها را به عنوان پوششی برای کف محل زندگی انسانها در نظر گرفت که بدیهی است اتصال پشم و موی جهت جلوگیری از پراکندگی آنها در کف محل زندگی امری ضروری بوده و می‌توان اولین اتصالات ابتدایی را بعنوان ابتدایی‌ترین شکل گره فرش امروزی پنداشت و به استناد این طرز تلقی و فرازی دیگر از تاریخ در صفحات بعدی همان مأخذ بشرح ذیل به استنتاج جدیدی دست یافت:
«پارسیان و بعضی از نسب‌شناسان گویند که طهمورث پسر ویونگهان پسر انکهد پسر اسکهد پسر هوشنگ پس از هوشنگ پادشاهی یافت او ملک اقالیم داشت و .... وی اول کس بود که از پشم و موی پوشش گرفت و .... به فارسی چیز نوشت.»(2)
این تأکید بر موضوع فرش از سوی مورخ در 1200 سال قبل بدون اینکه دارای ملاحظات سیاسی، تاریخی و جغرافیایی امروز باشد تنها می‌تواند تأکید و دلیل بر تاریخ چهارهزارسالة فرش (و نه دو هزار و پانصد ساله) در ایران باشد و این تفاوت تاریخی بین هوشنگ و طهمورث در بردارندة تفاوتی است که در نحوة استفاده از پشم و مو به عنوان فرش بوجود آمده بود و می‌توان پنداشت که این تفاوت همان گره‌هایی هستند که در فرش بوجود آمده‌اند. با توجه به اینکه در زمان پادشاهی هوشنگ که فلز شناخته شده و مورد بهره‌برداری قرار گرفته بود مأید مشخصات دوره‌ای خود می‌باشد. حال آنکه در زمان طهمورث با فاصلة زمانی که خط فارسی مورد استفاده قرار گرفته می‌توان میزان ترقی و رشد در نحوه استفاده از پشم و مو در فرش‌های آن روز که به یقین از آن پس بر اساس علائق و مشخصات قومی دارای علائم، تفاوتها و رنگ‌هایی ویژه بوده‌اند باشد و با توجه به اینکه هنوز صنعت رنگرزی برای بشر آن زمانه شناخته نشده بوده پس رنگ‌های طبیعی پشم و مو و نحوة استفاده و نقش‌های آنها بیانگر تفاوت‌ها بوده‌اند. اما در صفحات بعدی تاریخ مورد مطالعه مذکور است که:
«جمشید همو بود که چون به پادشاهی نشست گفت که خدای تبارک و تعالی ما را شوکت داده و تأکید کرد تا به خیر رعیت بکوشیم، وی صنعت شمشیر و سلاح را ابداع کرد و صنعت ابریشم و دیگر رستنی‌ها را یاد داد و بفرمود تا لباس ببافند و رنگ کنند ....»(3)
و مجدداً در صفحة بعد تأکید می‌‌نماید:
«و از سال پنجاهم تا صدم پادشاهی بگفت تا ابریشم و پنبه و کتان و دیگر رستنی‌ها را بریسند و ببافند و رنگ کنند ...»(4)
همانگونه که در متن تاریخ است هنگامی که ایرانیان عهد جمشید شاه به مفاهیمی چون عدالت، ظلم، سلاح، کاشت، برداشت، پرورش کرم ابریشم و بافت و رنگرزی آشنا می‌شوند، به یقین در مرحله‌ای از رشد در فرشبافی رسیده‌اند که آن را با شکلی مشخص ببافند و براساس علادق، سلیقه‌ها، آرزوها و تفاوت‌های قومی فرش، لباس و علامت ببافند و رنگ کنند و از آن زمان فرشبافی و رنگرزی فرش‌ها را از شکل خود رنگ پشم و مو بیرون آورده و با نقش بستن پاره‌ای از باورها و علائق با رنگ‌های مورد نظر اولین فرش‌ها به شکل امروزی متولد شده‌اند.
از آن زمان فرش به عنوان یکی از نفیس‌ترین و ارزشمندترین صنایع دستی ایرانیان که بیانگر فرهنگ، سنت‌ها، توتم‌ها و آرزوهای قومی بوده است مطرح شد و اگر به مقولة اینکه فرشبافی از کجای دنیا آغاز شده وارد نشویم اما قرین بودن فرش از ابتدای تاریخ تمدن بشری در منطقة وسیع ایران باستان با ایرانیان مسلم است که در تمام آثار بجای مانده از تمدن باستانی ایران مشهود است. توجه به ویژگی‌های بافت و طرح در قدیمی‌ترین دست‌بافته بشری که تاکنون بدست آمده (پازیریک) بیانگر این مدعاست.
در آثار بجای مانده از گذشتگان چون تابلوهای حجاری شده در طاق بستان در صحنة شکار گراز نمونه‌ای از سبک قالی عهد ساسانی و قبل از آن مشخص است. گوشه قالی که از قایق‌زنان چنگ‌زن آویخته شامل شاخه لبلابی است که پس از پیچ و خم بسیار منتهی به غنچه شده است. (5) بنا بر نظر هرتسفلد طرح و صنعت بکار رفته در گوشة این قالی نشان می‌دهد که اصل آن قالی گره‌داری بوده است. (6) این قسم قالی‌بافی در ایران پس از اسلام نیز ادامه یافته و با هنر اسلامی عجین شده و به نتایج حیرت‌انگیر و نمونه‌های بسیار زیبای امروزی رسیده است.
طرح‌های فرش آن زمان بیانگر نیازهای عاطفی و انسانی، شجاعت، جوانمردی، چالاکی، شکار، عشق و زیبایی‌ها بوده است بگونه‌ای که داستان‌های زیادی از چالاکی، جنگاوری، شکار، عادات پسندیده، حتی پرستش و تفکر ایرانیان باستان بجای مانده که در ادبیات، نقاشی و آثار بجای ماندة آنان منعکس گردیده و قرن‌های متمادی زیور پرده‌های نقاشی، قالی‌ها و منسوجات گردیده است. تشابه طرح‌ها و علائم موجود در جام‌های موجود در موزة آرمیتاژ و حتی قالی پازیریک و دیگر فرش‌ها و منسوجات آن اعصار بیانگر این مدعاست.(7)
ارتباط فرهنگی نقش قالی‌ها و منسوجات و دیگر آثار بجای مانده خود ورقی از تاریخ است که می‌توان به وسیلة آن به کنکاش فرهنگی گذشتگان پرداخت و غنای تمدن باستانی ایران را شناخت.
فرش به علت ویژگی‌هایش در ردیف نفایس قرار گرفته کما اینکه حتی جزء هدایائی بوده است که به دیگران ارائه می‌داده‌اند. ابن‌خلدون می‌گوید: «در خلعت‌های شاهانه عادتاً تمثال‌های شاهی را نقش می‌کردند یا تصاویری می‌بافتند که علائم سلطنتی را دربرداشتند. شاپور دوم مانوئل سردار ارمنی را به جامة شاهانه و خلعتی از خز و سنجاب مفتخر کرد و وی را زیوری از طلا و نقره داد که بر کلاه خود نصب کند و دستاری که بر پیشانی بندد و زیورهای سینه‌پوش شبیه آنچه شاهان می‌بندد و خیمه ارغوانی با قالی‌های بزرگ آسمانی‌رنگ به او بخشید که بر مدخل خیمه خود بیاویزد.»(8)
پس معلوم شده است که فرش را تنها به عنوان زیرانداز نمی‌بافته‌اند بلکه بصورت ابزار تجمل و تشخص نیز از آن استفاده می‌نموده‌اند و بالطبع فرش‌های زرنشان و نفیس و ریزبافت نیز بسیار بوده‌اند. اهمیت فرش بگونه‌ای بوده است که قالیبافان علیرغم اینکه جزء زحمتکشان محسوب می‌شده‌اند و به هیچ عنوان در طبقات ممتاز و با نژاد برتر جای نمی‌گرفته‌اند اما به سبب فن و صنعتی که داشته‌اند مورد توجه ممتازین بوده و آنان را از طبقات پست اجتماعی متمایز می‌کرده‌اند و جزء طبقات متوسط می‌دانسته‌اند. در این فراز تاریخی تأمل کنید:
«حتی در این طبقه هم اشخاص پست‌نژاد را راه نمی‌دادند اگر چه اولاد بافندگان ماهر و جراحان زبردست باشد.»(9)
ضرورت توجه به طبقة بافندگان به عنوان طبقة متوسط اجتماعی و جدا کردن آنان از طبقات پست و زحمتکش اجتماعی در ایران باستان را می‌توان از میزان توجه اشراف بازرگان و شاهان به فرش و نقش آن در انعکاس زیبایی‌ها، آرزوها، توتم‌ها و تشخص‌ها حدس زد.
هر تسفلد در سفر باستان‌شناسی می‌نویسد: «محل بار عام تالارهای طاق کسری بود. در روز معین جمعیت کثیری به در بارگاه رو می‌نهادند و در اندک مدتی تلار پر می‌شد. این مکان را با قالی فرش می‌کردند و دیوارها را با قالی می‌پوشاندند و هر جا که قالی بر دیوار نبود به تصاویر معرق که به امر خسور اول ساخته شده بود می‌آراستند از جملة این نقش‌ها تصاویری بود که محاصرة انطاکیه و جنگ‌هایی که در حوالی این شهر واقع شده بود را نشان می‌دهد. تصویر شاه را در حالی که از مقابل سپاه ایران و بیزانس می‌گذشت سوار بر اسب زرد رنگ و ملبس به جامة سبز رسم کرده بودند.»(10)
حتی در غنائمی که گه‌کاه در غارت ایرانیان بدست دیگران می‌افتاد و در تاریخ روم باستان از سوی مورخین رومی بدان اشاره گردیده است فرش‌های نفیس و زربفت مورد اشاره قرار گرفته‌اند.
هرتسفلد در سفر باستان‌شناسی اشاره می‌کند: »غنیمتی هنگفت در سال 628 هنگام غارت دستگرد نصیب هراکیلوس شد، بنا بر روایت تئوفانس قیصر در آنجا ... و فرش‌های زربفت و پارچه‌های ابریشمی و ... بدست آورد»(11)
نقش و اهمیت فرش در زندگی طبقات اشراف بقدری محسوس بوده که در تمام امور زندگی آنان مؤثر بوده است. بعنوان نمونه می‌توان به فرش‌های موجود در کاخ کسری (طاق کسری) اشاره نمود:
»یکی از عجایب و نفایس دربار خسروپرویز (یکی از دوازده گوهر) تخت طاقدیس بود که از عاج و ساج بود و نرده‌هایش از زر و سیم (180 ذراع طول و 150 ذراع عرض) روی پله‌های آن چوب سیاه و آبنوس رزکوب شده و .... در آن آلتی برای تعیین ساعات روز بود، چهار قالی از دیبای زربافته مرصع به مروارید و یاقوت که در آن تخت گسترده بودند که هر یک تناسب با یکی از فصول سال داشت.»(12)
«قالی بزرگی که در تالار باریکی از قصور سلطنتی تیسفون (طاق کسری) بوده و هاری خسرو (بهار کسری) نامیده می‌شده است و یا به قول بلعمی آن را ”فرش زمستانی“ می‌گفته‌اند از جنس زربفت بوده و دارای شصت ارش درازا و شصت ارش پهنا بوده و در زمستان منظرة بهار را در برابر شاه می‌گسترانده. در متن آن خیابان‌ها و جدول‌های آب ساخته و نهرها از میان باغی خرم می‌گذشته‌اند که کشتزارها و باغچه‌های پوشیده و سبزی آن را فراگرفته بوده‌اند و شاخ و برگ این درختان از زر و سیم و گوهرهای رنگارنگ بوده است. (13) قالی معروف به ”بهار کسری“ هم جزء غنائمی بود که به دست لشکریان اسلام افتاد.»(14) «در سال 627 و 628 میلادی در عهد خسرو پرویز در دجله و فرات طغیانی عظیم روی داد و چندین سد را شکست، گویند خسرو پرویز خرمنی از زر و سیم را بر روی فرشی نهاد و کارگران را تشویق کرد تا یک روزه چهل سد ساختند و ....»(15)
پس از آنکه به اهمیت فرش در زندگی و اقتصاد طبقه اشراف و سلاطیم در جهت سرمایه‌گذاری و تشخص و همچنین طبقة نیمه متوسط جامعه در اشتغال و درآمد ناشی از آن پی بردیم، بهتر است به چند فراز از سفرنامة سیاح چینی هیوئن تسیانگ که در آغاز قرن هفتم میلادی نوشته است و در آن از فرش یاد شده و قدمت و نوع معاملات ایران و چین و همچنین به تولید فرش در ایران و نفوذ فرشبافی از ایران به چین اشاره می‌نماید، دقت نمائیم:
«محصولات عمدة این کشور‌ طلا، نقره، مس، بلور کوهی، مروارید نادرالوجود و مواد گرانبهای دیگر است. صنعتگران این ملک پارچه‌هایی ابریشمی و پشمی و قالی و چیزهای دیگر می‌بافند.»(16)
«از چیزهایی که چین از ایران می‌خرید یکی وسمة معروف ایرانی بود که قیمتی گزاف داشت و ملکه چین هر ساله مقداری برای مصرف خویش ابتیاع می‌نمود و قالی‌های بابلی که طالب بسیار داشت.»(17)
و همچنین به فرازی در مورد نفوذ فرشبافی از ایران به منطقة آسیای مرکزی توجه کنید:
«در برگه‌ای از اثار نقاشی مانویان در آسیای مرکزی بجای مانده و به خط ترکی نوشته شده است در حاشیة آن تصویری است که سه شخص را در حالی که بر روی قالبی با مشخصات ایرانی نشسته‌اند و جامه‌های الوان دربر دارند نشان‌ می‌دهد. با توجه به اینکه به نقل از کرمون مانویانی که از ایران عهد ساسانی به ترکستان نقل مکان کردند و در آنجا توسعه یافته و شاهکارهای صنعتی بجای گذاشتند، حتی در قرن هشتم اقوام اویغوری که از نسب آنان بودند حکومت تشکیل دادند و در جهت حفظ کیش مانی تلاش فراوانی کردند.»(18)
لذا به عنایت مستندات تاریخی که قبلاً توسط محققین بررسی و اعلام گردیده و مراتبی که برای اولین بار در شروع این نوشتار توسط نگارنده به رؤیت خوانندگان محترم رسیده است می‌توان بصراحت قدمت، زیبایی، کیفیت، تنوع و اصالت را در فرش‌های ایرانی دریافت و توجه تولیدکنندگان و سیاست‌گزاران معاصر را به حفظ این میراث گرانقدر و آثار ارزشمندی که بر فرهنگ، هنر، تاریخ و اقتصاد و اشتغال دارد جلب نمود. حسب وظیفه‌ای که احساس می‌شد، نکاتی هرچند با بضاعت کم را به رشته تحریر درآوردم تا چه قبول افتد و چه در نظر آید. در پایان آمادگی خود را جهت دریافت رهنمودهای اساتید بزرگوار فن در جهت رفع نقایص این نوشتار و تداوم این تلاش اعلام داشته و برای همة کسانی که برای این میراث فرهنگی تلاش می‌کنند آرزوی سلامتی و توفیق دارم.


غلامرضا پوینده


منابع و مآخذ
1ـ تاریخ طبری، ج1،ص112
2ـ همانجا، ج1، ص114-115
3ـ همانجا، ج1،ص 117
4ـ همانجا، ج1، ص 118
5 و 6ـ ایران در عهد ساسانیان، ص 616، نوشتة پرفسور آرتور کریستین‌سن دانمارکی
7ـ همانجا، ص375 ـ (نقل شده از جامهای موجود در آرمیتاژ لنینگراد، (ص523-524) نقل از تئوفیلاکتوس، کتاب پنجم، بند ششم، فقره هجدهم).
8ـ ایران در عهد ساسانیان (نقل از ابن‌خلدون)
9ـ همانجا
10ـ سفر باستان‌شناسی، ج2، ص70، هرتسفلد
11ـ همانجا، ج2، ص89، هرتسفلد (ایران در عهد ساسانیان، ص609)
12ـ همانجا، ج7، ص306 به بعد (ص 607 ـ ایران در عهد ساسانیان)
13ـ تاریخ طبری، ص2425 ـ (تاریخ بلعمی،ج3،ص417)
ـ مقایسه با بلوشه یادداشت راجع به قالی عرب متعلق به قرن هشتم ـ مجله پادشاهی دانمارک، 1932، ص613-617
ـ تاریخ صنایع، ج3، ص2272، پرفسور پوپ
ـ ایران در عهد ساسانیان، ص 616
14ـ تاریخ طبری، ص 2426-2452 ـ (تاریخ بلعمی، ج3، ص 414)
ـ اشتراک سلوکیه و تیسفون (ص 38-41)
ـ ایران در عهد ساسانیان، ص656
15ـ ایران در عهد ساسانیان، ص 640
16ـ همانجا، ص 188
17ـ همانجا، ص 191 (منقول از ص 253 هیرت، چین و روم شرقی)
18ـ همانجا،

۳۹

پیش‌ روی‌ مخاطبان‌ خود قرار دهد.

نسخه قابل چاپ

 

 

دانشجویان فرش و چالشهای پیش رو

ما جامه نمازی به ر خم کردیم

                 وز خاک خرابات تیمم کرد یم

شاید که در این میکده دریابیم

       آن عمر که در مدرسه ها گم کردیم

                                     (امام محمد غزالی )

 ما و شما این شانس را داشته ایم که دو قرن بیستم و بیست و یکم و دو هزاره دوم و سوم میلادی را شاهد باشیم . اگر به خاطر داشته باشید میگفتند قرن بیستم قرن اتم است . قرن بیست و یکم هم قرن انفجار اطلاعات نام گرفته است . مرزها برداشته شده و اطلاعات گوناگون از شاه راههای اطلاعاتی فراوان به دست همه علاقه مندان میرسد .

خیلی از پدیده ها قبلا" تجربی و سنتی بوده و کسی به دنبال روابط علت و معلولی و بررسی علمی آن نبود . مثلا در ورزش تفکر غالب این بود که هر کس قدرتمند تر و قوی تر است پیروز از میدان مسابقه بیرون  می آید . حالا همه چیز عوض شده است و هر رویدادی را میتوان از دید علمی بررسی کرد و مورد تجزیه و تحلیل قرار داد . در میدان ورزش دیگر بازو حرف اول را نمی زند . در بازیهای گروهی در حقیقت اندیشه و تفکرات دو مربی با یکدیگر نبرد میکنند و در ورزشهای انفرادی میتوان کبود قدرت را با تکنیک برتر جبران نمود.

تجزیه و تحلیل حرکات رقیب و بررسی حالات روانی و عکس العمل او ، بدنسازی ، تغزیه ، بهداشت و دیگر موارد همه به صورت علم در آمده است . میتوان گفت علم به کمک سنت ها آمده و سنتهایی که میتواند از علم استفاده کند فراگیر شده و ماندگار میشود .

در رابطه با فرش ، ما طراحی , تهیه مواد اولیه ، رنگرزی ، بافت ، شستشو و آماده سازی ، حمل و نقل و بازاریابی  و فروش آن را تا به حال به صورت سنتی انجام داده و میدهیم ، حال آنکه باید با دید روشن علمی با تمام این موارد برخورد کرد .

طراحی نقشه بر پایه ضوابط بسیار دقیق علمی استوار است و ما کمتر به یادگیری علمی و تکامل ان پرداخته ایم و آنچه را که ما امروزه در طراحی فرش انجام میدهیم استفاده ناقص از طرحهای قبلی و بافتی از روی چرکنویس است .

در تهیه و فرآوری مواد اولیه فرش اهم از نخ پشم و دیگر مواد ، ما هنوز به صورتی قدیمی و متروک به کار مشغولیم ، در حالی که دهها سال است ضوابط علمی بر این مواد حکمفرما شده است .

 

رنگ و رنگ امیزی از دیگر مباحث مورد غفلت ماست . روانشناسی رنگ از اصول اولیه تولید و فروش در دنیای پیشرفته امروز است که رقبای ما بخوبی در تولید و فروش از آن بهره میگیرند . هماهنگی رنگها در فرش مثل هماهنگی سازها در موسیقی است رنگ در دنیای امروز و در مد و آرایش داخل منازل که به شدت مورد توجه شهروندان خارجی میباشد ، نقش تعیین کننده ای را دارا است . ولی ما در تولید فرش چقدر اهمیت برای رنگ و تناسب و هماهنگی رنگها با یکدیگر قائل هستیم؟

غیر از مواردی پراکنده در تولید نه تنها در جا نزده ایم ، بلکه پس رفته ایم . در شمال غرب کشور استفاده از رنگهای پلی استر در سطح وسیعی رایج شده است و به دیگر مناطق نیز سرایت کرده است . در شمال شرق کشور جفتی بافی و بکار گیری مواد نامرغوب دیگر زشت شمرده نمی شود . در استان پهناور کرمان بی گره بافی مبدل به یک سنت جا افتاده شده است و بافندگان و تولید کنندگان از بی گره بافی دفاع میکنند و بر سر شاخه نشسته بن میبرند !

وضعیت ما در طراحی نیز بهتر از مواد اولیه و تولیدمان نیست و بغیر از مواردی اندک به آما ده خوری عادت کرده ایم و طرحهای ما اکثرا تکراری و خسته کننده شده است . چقدر نوآوری و تنوع در فرشهای کاشان داشته ایم ؟ من در نوجوانی چندین بار به همراه پدرم برای خرید فرش به کاشان آمده بودم .

حالا هم بعد از گذشت سه دهه همان فرشهای لچک ترنج و افشان را با کیفیتی به مراتب پایین تر و رنگهای نامرغوب تولید میکنند.

وضع ما در بازاریابی و فروش نیز بهتر از طراحی و تولید نیست . 20 سال پیش 40% بازار در دنیا را به لحاظ ارزش در دست داشتیم . این سهم حالا به حدود 30% رسیده است .سهم هند در همین دوره از 8/9% به 20 % و سهم چین از 4/9% به 17% رسیده است .

در سال 1971 میلادی به لحاظ ارزش ، 73 درصد بازار آلمان متعلق به فرش ایران بود . در سال گذشته یعنی 1999 ، سهم ایران از بازار فرش آلمان به 41 درصد کاهش یافت واردات فرش در این دوره 28 ساله از 392میلیون مارک در سال 1971 به 929 میلیون مارک در سال 1999 افزایش یافت . یعنی 2/4 برابر شد ولی سهم ما از 72% به 41% کاهش یافت .

متوسط قیمت هر متر مربع فرش ایران در آلمان در سال 1971 معادل 164 مارک بود . این میانگین در سال 1999 معادل 172 مارک بود یعنی بعد از 28 سال حدود 2 درصد رشد داشته است . در صورتی که در این دوره 28 ساله تورم در ایران تورم در ایران چه وضعی پیدا کرده و تورم در دنیا چقدر بالا رفته است .

در سال 1971 به لحاظ متراژ 55 درصد بازار آلمان متعلق به فرش ایران بود کل واردات فرش به آلمان در این سال 4310000 متر مربع بود . در سال 1999 کل واردات فرش به آلمان 8482000 بود . یعنی نسبت به 28 سال پیش به دو برابر رسید ، ولی سهم ما به کمتر از نصف کاهش یافت . یعنی در حقیقت ما 4 برابر پس رفتیم .

کاهش سهم ما و افزایش سهم رقبا در بازارهای جهانی را نمی توان به حساب شانس و حادثه گذاشت . ما با « سوء مدیریت » بازارهایمان را از دست دادیم و رقبا با حسن مدیریت با زیرکی و به سرعت جای خالی ما را پر کردند . سوء مدیریت به زبان ساده یعنی کار به نا اهل سپردن است .

یکی از چیزهایی که برای ما مفهومش را از داده از دست دادن زمان می باشد .زمان را دیگر با سال اندازه نمیگیرند . زمان را با ماه ، هفته و روز و ساعت هم اندازه نمیگیرند زمان را الان با پانیه اندازه میگیریند ، زمان را الان با صدم ثانیه و هزارم ثانیه اندازه میگیرند ، پس بنا بر این زمان را نباید از دست بدهیم و اشتباه بکنیم و انتظار داشته باشیم که به رقبا برسیم . فاصله ما با رقبای زیرک کم شده و آنها  به سرعت جای خالی ما را پر میکنند .

اما انتظار جامعه فرش از دانشجویان فرش چیست ؟

ما انتظار داریم که دانشجویان فرش به قول حافظ فلک را سقف بشکافند و طرحی نو در اندازند . فرش ایران را از تکرار ، خستگی ، یکنواختی ،و در جا زدن به در آورند و برای این کار لازم نیست که ما الزاما" به سنتها و اصالتها پشت پا بزنیم . اما دانشجویان باید برای این تحول اساسی اول از خود شروع کنند و به یادگیری بیشتر بپردازند و به جای سطح در عمق شنا کنند و از آموختن دریغ نورزند و در سطح که هستند کار خود را جدی بگیرند .

انتظار داریم که دانشجویان فرش در هر مقطعی و هر گرایشی که هستند کار خود را جدی بگیرند . طراحان نامدار ، تولیدکنندگان معتبر و بازرگانان فعال و خوش نام را باید در بین همین دانشجویان جستجو کرد . آنها با افزایش دانش و بکار بستن آموخنه ها در عمل میتوانند تحولی را که در انتظارش هستیم بوجود آورند . اتحادیه صادر کنندگان فرش ایران نیز که قدیمی ترین تشکل صادراتی در کشور است در خدمت اساتید و دانشجویان عزیز خواهد بود و از هیچ کمکی در حد توان و مقدوراتش باشد دریغ نخواهد کرد . هنوز هم خریداران حاضرند برای فرش بهتر و مورد پسندشان به لحاظ طرح ، رنگ و اندازه بهای بالاتری را بپردازند . ما فقط باید همت کنیم و دانش و عمل خود را بهبود ببخشیم ، تا بتوانیم به نیاز بازار و مشتریان پاسخ مناسب بدهیم .

یک چند به کودکی به استاد شدیم

         یک چند به استادی خود شاد شدیم

پایان سخن شنو که ما را چه رسید

                از خاک در آمدیم و بر باد شدیم

                                                 (خیام)

 

 

اعلاباف کیست؟!

سعید رونقیان تبریزی

ronaghian@yahoo.com

فرش تبریزاززمانیکه دوران نیمه کلاسیک خود را در زمینه های مختلف فنی ؛ هنری ؛و حتی اقتصادی آغاز نموده است ؛ هنرمندان و صنعتگران بسیاری را در دامن خویش پرورده و متقابلا از نام و آوازه آنان در جهت ارتقاء شهرت جهانی خویش بهره جسته است.

 یکی از درخشانترین این نام ونشانها نام و مارک اعلاباف می باشد که بیش از یک قرن است همواره فرش تبریز آنرا برپیکر خویش بیادگار داشته و از نبوغ هنری ؛ مهارتهای فنی و بصیرت اقتصادی صاحبان این نام و امضا در ادوار گوناگون بهره وافی و کافی برده است ؛ بگونه ایکه باید این نام و امضاء را یکی از اولین هائی دانست که بنام فرش تبریز راهگشای هنر فرش ایران برای راهیابی به بازارهای جهانی گردید ؛ چنانکه هنوز هم دوستداران فرش ایران در عرصه بین اللمل؛ سبک وسلیقه قالیهائی راکه در گذشته تولید شده و یا قالیهائی که هنوز هم به تعداد اندک با نام و امضاء اعلاباف تولید می شود ؛ سازگار با طبع هنری و سلیقه مصرفی خویش می یابند.

سر سلسله خاندان اعلاباف ؛ مرحوم استاد حاج حسن اعلاباف می باشند که در پی دهها سال عمر هنری و اقتصادی در عرصه  تولید فرش تبریزو ارتقاء سطح کمی و کیفی آن ؛ در سال 1328 بدرود حیات گفت ؛ اما خوشبختانه از این شجره طیبه برای دنیای فرش 7 شاخه تنومند بیادگار ماند که هر کدام به نوبت خویش در جهت بارور شدن بیش از پیش فرش تبریز ایفای نقش نمودند ؛ که البته قلم قاصرحقیرازشرح و وصف تک تک ثمرات این تلاشها عاجز بوده وچه بسا از عهده این مقال خارج باشد.

یکی از شاخه های تنومند وپر بار شجر اعلاباف که در سال 1296 ه . ش جوانه زده و در میان حوادث گوناگون روزگار رشد نموده ؛ امروزه بنام استاد حاج عباسعلی اعلاباف نامیده می شود که بحق چیزی کم از پدر ندارد ؛ او تمام کمال هنری پدر را یکجا به ارث برده و از ذوق خویش هزاران هزار بدان افزوده و در طول چندین دهه حرمت قلم را پاس داشته و حق هنر را ادا نموده است .

ثمره سالها ناز قلم در آغوش انگشتانش؛ صدها طرح بدیع و فریبائیست که به سحر ذوقش ؛ روح  رنگ را در آنها دمیده و گلستانی آفریده که آواز مرغان و جست و خیز آهوان و طراوت گلهایش جاودانیست.

ذوق و سلیقه از سرچشمه وجود استاد حاج عباسعلی اعلاباف در خانه به خانه طرحها و گره به گره فرشهایش جاری گشته تا تولیدات اعلاباف در منظر صاحبان ذوق و سلیقه دراقصی نقاط جهان مقبول افتاده است .

هر آنچه او طرح نموده ؛ از قالیهای کف ساده که بیانگر بی آلایشی و ساده گیست تا پر کارترین قالیها که نشان دهنده حاکمیت نظم می باشد ؛ همه و همه زیبا و دلفریبند چرا که در قاموس اعلاباف کژاندیشی و کج کاری جائی ندارد.او از طرح تا فرش هر آنچه را در توان داشته صادقانه و بدور از غل و غش انجام داده ؛ولوآنکه به قصد اقتصادی هم بوده باشد.

 استاد حاج عباسعلی اعلاباف در کلامی مختصرشرح قریب به 90 سال فراز و نشیب زندگی را چنین بیان میکند :

 (( اینجانب عباسعلی اعلاباف فرزند استاد حاج حسن اعلاباف در سال 1296 ه ، ش در تبریزدیده به جهان گشوده ام ؛ در مدارس قدیمی تبریزتحصیل نموده ام ؛ در مکتب خانه فاضل و قسمتی خارج از مکتب خانه بطور خصوصی ازاستادان دیگر.چون کارخانه فرشبافی پدرم نزدیک خانه بود در اثر رفت و آمد آنجا با فرش آشنا شدم ؛ علاقه پیدا کردم این صنعت هنری را یاد بگیرم ؛ بافتن فرش و رنگرزی گیاهی را که پدرم در آن مهارت کامل داشت آموختم و سایر امور فنی و رنگرزی و رنگ آمیزی نقشه جات و نقطه چینی نقشه ها را بتدریج فرا گرفتم .

در سال 1307 پدرم عازم مکه معظمه بودند ؛ امورحسابداری کارخانه را به من واگذار کرد ؛ سبب شد اوقات بیشتری درکارخانه مشغول باشم در فراغت از مطالعه درس ؛ مشغول نقاشی میشدم و یواش یواش با استعداد خدادادی طراحی مینمودم که مورد پسند پدرم واقع شد ؛ در سال 1308 بود که طرحهای گوناگون من مورد پسند در بازارهای فرش در جهان گردید ؛ بدین طریق تمامی امور کارخانه و معاملات با مشتریان داخلی و خارجی با من انجام میشد .

در سال 1317 پدرم به من وکالت تام داد که معاملات با مشتریان داخل و خارج را انجام دهم.

در سال 1328 که پدرم بدرود حیات گفت ؛ امور خانواده نیز که فرزند ارشد بودم و قیم 4 نفر صغار بعهده من افتاد و برای حفظ خانواده صغیر و کبیر که هفت برادر بودیم در فعالیت خود شریک نمودم بطور سهم مساوی واین شرکت تا1364 بجز یک برادرم که چند سال قبل جدا شده بود ادامه داشت ؛چهار برادرم نیزدراین سال (1364) جدا شدند ؛ حالا هرکدام فعالیت جداگانه ای دارند و الحمدولله کار ایشان خوب است ؛ یک برادر دیگرم حاج رضا تا سال 1377 با من بود که ایشان هم در این سال بدرود حیات گفت ؛ حالا پسرش علیرضا جدا گانه فعالیت می کند.

اکنون خودم بدون شریک فعالیت دارم؛ با وجود کهولت سن بیکار نیستم ؛ از بیکاری خوشم نمی آید؛در خانه مشغول هستم . الحمدولله ؛ والسلام .))

 

 

قالی های محرابی، فرش هایی برای رسیدن عرش

قالی های طرح محرابی موزه فرش تهران میهمان شهر تبریز شده اند. طرح محرابی یکی از هزاران طرح قالی های ایران است که در مناطق مختلفی از کشورمان بافته می شود. این طرح مخصوص قالیچه های نماز است که در متن آن نقش محراب مسجد در بالا با خطی گردان یا منحنی، سمت جلو محراب و قبله نقش شده و اصولا با توجه به دستورات دینی، متن این فرش ها ساده تر و نقش و نگار کمتری دارد.
طرح های محرابی دارای انواع گوناگونی هستند، از جمله طرح محرابی تصویری که در آن از تصاویر شخصیت های مذهبی در زیر نقش محراب استفاده شده است. این قالیچه ها به دلیل کراهت وجود نقش انسان و حیوان روی سجاده جنبه تزیینی دارد.
طرح دیگر طرح محرابی درختی است. در برخی طرح های محرابی در زیر طاق محراب شکل درخت زندگی بافته می شود که از نقش های بسیار زیبا و متداول در فرش ایران است. به این طرح محرابی دورنما نیز گفته می شود.
در طرح محرابی قندیلی نیز نقش قندیل در سجاده و قالیچه های محرابی برای تزیین به کار می رود، که ارتباط نمادی با کل ساختمان مسجد دارد. در حواشی طرح های مختلف محرابی بعضا آیاتی از قرآن مجید یا اشعاری در مدح و ثنای باریتعالی و ائمه اطهار بافته می شود.
طرح محرابی هزار گل طرحی است ترکیبی برگرفته از طرح اصلی محرابی که زمینه زیر طاق محراب پوشیده از گل های رنگارنگ، که به آن محرابی گل و بوته دار نیز گفته می شود. طرح گل در نقش محرابی به صورت های گوناگون مرکب از خطوط هندسی و نیز اسلیمی و مجرد یا دسته گل در زمینه قالیچه وجود دارد.
و از طرح دیگر می توان به طرح محرابی هندسی اشاره کرد که از طرح های بافت روستایی و ایلات و عشایر است. در برخی از طرح های جانبی آن نقش دو دست در دو طرف بالا و کنار آن مشاهده می شود، برخی احتمال داده اند این نقش، جای دست های نمازگزاران باشد.

نسخه قابل چاپ

آشنایی با رشته کارشناسی فرش

مقدمه :

فرش به عنوان یکی از شریف ترین هنرهای صناعی و نیز به عنوان یکی از برجسته ترین مظاهر هنر دینی از سمبل های ملی ایران به شمار می رود .

فرش به عنوان یکی از صور تمدنی پرارزش که بسیار متعالی و از طرفی هم دارای جنبه کاربردی  و مصرفی است می تواند از دیدگاههای فرهنگی ـ هنری و علمی مورد بررسی قرار گیرد .

بی شک همه علوم ، صناعات و تمدن های بشری جلوه ای از انحنا، تفکر می باشند کماینکه بینش توحیدی و حکمت انسی کامل ترین انواع تفکر دینی و بقیه علوم ، عارض و تابعی از حکمت انسی بوده است . همراهی و یوستگی هنر در پیدایی و استمرار و تکامل خویش در طی ادوار تاریخی با صنایع و دیگر اقسام تمدن به قدری است که انفکاک آن غیر قابل تصور بوده و لذا همواره در لسان قدما هنر با پسوند صنعت و یا مشابه آن قرین گردیده به
گونه ای که اطلاق واژه هنر صناعی نیز از همین باب بوده است .

در بخش غیر صنعت نیز هنر بیشتر در خدمت مفاهم متعالی و غیر معین قرار می کیرد و این در حالی است که در دوره ی معاصر بهره وری از هنر به عنوان امر غیر ضروری و تفننی و یا برداشتهای متفاوت هنر برای هنر و هنر غیر کاربردی تحت تاثیر تفکر مادی و غرب زدگی رایج می گردد . همین امر سبب می شود تا فارغ التحصیلان این گونه هنرها هنرهای سنتی را خصوصاً نوع کاربردی آن به عنوان هنر را منکر شده چرا که دیگر تلقی آنان از هنر با تلقی قدما که در گذشته همواره صنعت و تمدن بشری سبب می شود تا نگرش به هنرهای سنتی نسبت به گذشته تغییر کرده و هنرهای صناعی ماهیت خویش را از دست داده و به تدریج به فراموشی سپرده شوند . غرض از هنرهای صناعی همواره با توجه به عالمی که در آن مندرج می باشد ذکر و تذکری است به حقیقت فرهنگ و نقش تربیتی آن چرا که آن چیزی که صنایع مستظرفه ما را ایجاد کرده صرفاً مواد مختلف و ... رنگ و یا ابتکارات خاص آن نبوده ... هنرمند در آثار خود جهانی را ابداع نموده که ما هر چه قدر از این جهان فاصله گرفته ایم به همان نسبت نیز این آثار از بین رفته و هنرهای سنتی نابود شده اند .لذا این جنبه های اقتصادی و مسائل اقتصادی نیست که این صنعت را به سمت نابودی سوق می دهد مسئله اصلی نابودی صنایع مستظرفه به فرهنگ دستی ما برمی گردد و ما به همان نسبتی که این فرهنگ سنتی که همواره توام با آداب معنوی است را از دست می دهیم و از آن دور می شویم قادر نیستیم تجربه های نوینی را داشته باشیم صنایع سنتی ما زمانی احیا خواهند شد که ساحت تفکر معنوی جهان سنتی ما احیا گردد .

بحران های اخیر جهانی جهانی که ناشی از تاثیر عواملی مختلف چون صنعت و تمدن مدرن و تغییر اکوسیستم های طبیعی و بهم خودن نسبت انسان با طبیعت و حقیقت همراه با نگرانیهای جدی آن و از طرفی وابستگی انحصاری به صدور تک محصولاتی چون نفت می باشد ، ضرورت رجعت و احیاء هنرهای سنتی و صناعی را هم از جهت استقلال اقتصادی و فرهنگی و هم از جهت حفض هویت ملی و اشتغال بر تمامی دست اندرکاران و معماران اصلی جامعه آشکار نموده است .در این میان هنرهای سنتی بخصوص فرش که یکی از اصلی ترین هنرهای صناعی است و کاربردی وسیع در جهت رفع نیاز بشری داشته و در تمامی جهان بویژه در ایران مطرح است از اهمیت ویژه ای برخوردار می گردد .

با توجه به اهمیت اقتصادی هنر فرش در طی قرون و اعصار
 کشورمان با در نظر داشتن میلیون ها نفر دست اندرکار
(به صورت مستقیم و غیر مستقیم) پراکندگی اشتغال و تولید آن در سطح کشور (تمامس شهرها ، اکثر روستاها  و همه جوامع عشایری)  چندین میلیون متر مربع تولید سالیانه به همراه سهم و نقش مهم و تعیین کننده ی فرش در تامین نیازهای داخلی و تامین بخشی از درآمد ارزی با توجه به توسعه و اهمیت صاردات غیر نفتی و قطع وابستگی اقتصاد کشور از طریق صدور فرش و بافته های دیگر که 39 درصد صادرات غیر نفتی را تشکیل می دهد و علاوه بر آن تامین استقلال اقتصادی و ارزآوری و صادرات بیشتر آن با توجه به تولید سالیانه در حدود چندین میلیون متر مربع موجب گردیده تا فرش این هنر صناعی مستقل و بومی و کاربردی ترین هنر شناخته شده در ایران و دیگر ممالک جهان در مقام و موقعیتی خاص و استثنایی قرار گیرد . لذا ضررت دارد مستئل و مشکلات ، تنگناها و موانع رشد و توسعه آن به گونه ای اصولی و منطقی و با معیارها و موازین علمی مورد بررسی و تدقیق واقع شود تا شاخص ترین هنر سنتی و برجسته ترین صنعت کشور همچنان و به مانند ادوار پیشین در سطح جهان و در تمامی بازارهای بین المللی مطرح و جایگاه خود را در رفیع ترین مکان (همان طور که شایسته آن است) حفظ نماید .

وجودمیلیون ها نفر دست اندر کار فرش که به طور مستقیم و غیر مستقیم و همچنین به صورت اصلی و جنبی در تمامی شهرها ـ اکثر روستاها و همه جوامع عشایری (که عاملی برای کمک به کنترل بی رویه مهاجرت نیز به شمار می آید) از درآمد حاصل از این رهگذر ارتزاق نموده و یا لااقل بخشی از درآمد مورد نیاز خود را تامین می کنند ایجاب می نماید که با توجه به پایین بودن میزان سرمایه گزاری سرانه به اشتغال و ارزش افزوده ی بالا در صنعت فرش ، موراد مربوط به حفظ اشتغال ، تداوم و گستردگی تولید و کلاً اقتصاد فرش همراه با ظرایف و دقایق آن ، به طور مستمر مورد بررسی و امعان نظر کارشناسی قرار گیرد تا برای مسائل و مشکلات مبتلا به آن راه حلهای علمی و کاربردی ارائه گردد .

حضور در عرصه رقابت بین المللی و موفقیت در این زمینه ها تنها در گرو استفاده اصولی از مزیتهای نسبی است لذا لازمه استفده و گرفتن سهمی شایسته از انک جهانی 15 میلیارد دلاری فرش توسط کشوری که می تواند رساترین سخن را به مدد ویژگیهای استثنایی زیراندازهای سنتی خود داشته باشد ایجاب می نماید تا مسایل و موارد چگونگی این حضور از ابعاد مختلف و با توجه به جنبه ها مترتب بر آن از لحاظ قوانین و مقررات ارزیابی و کارشناسی ، گمرک ، بیمه ، حمل و نقل ، بازاریابی و شناخت بازارهای جهانی و ... در مرکزی علمی و معتبر توسط خبرگان و اهل فن موردعنات و بررسی قرار گیرد . تا با استفاده از دستاوردهای آن زمینه های حضوری شایسته در بازارهای جهانی که خود لازمه تداوم اشتغال و تولید نیز می باشد فراهم گدد .

با توجه به نکات مطروحه نسبت به لزوم برگزاری رشته کارشناسی فرش به نظر می رسد این ضرورت به حدی است که هرگونه تاخیر در انجام آن سبب حضور وسیعتر اغیار و دیگانی که حاشیه نشین این میدان بوده اند ، خواهد شد کما اینکه با برنامه ریزی وسیعی که در ناحیه کشورهای نواحی مختلف بخصوص کشورهای شرق مثل چین و هند  پاکستان و بنگلادش و ترکیه انجام گرفته و یا حتی در کشوری مانند چین دانشگاهی با عنوان فرش تاسیس می گردد .

اگر ما هنرهای سنتی بخصوص فرش را در مقطع عالی نبینیم چگونه توقع داشته باشیم که در جایگاه و مقامی عالی دیده شود . راه تعالی و حفظ برتری فرش ایران و اشاعه گستردگی و سلامت آن در حد مطلوب میسر نخواهند شد مگر آنکه این هنر و صنعت را در مقع عالی آموزشی و پژوهشی و به صورت آکادمیک کلاسیک و با برنامه ریزی دقیق و جامع تمامی جهات دیده شود .

ادامه فعالیت فرش در کشور با روند کنونی آن ، نه تنها سبب گسترش و حفظ جایگاه آن در جهان نخواهد شد بلکه سبب افول بیشتر و انحراف و زوال آن خواهد گردید .

ضروری ترین و لازم ترین کار آن است که در یک تشکل دانشگاهی در مقاطع مختلف کارشناسی ، کارشناسی ارشد و دکترا در تمامی ابعاد آن از تکنیک و هنر گرفته تا اقتصاد ، برنامه ریزی کامل و جامع شود تا هم سبب حفظ مواریث  گذشته ، اصالتهای فرهنگی و ملی و هم موجبات گسترش و فراگیری آن را در همه نقاط ایران از طریق تربیت نیروهای متخصص و کاردان و ایجاد موفقیت برتر در بازارهای جهانی و در نهایت استقلال اقتصادی و فرهنگی را فراهم نماید .

ضرورت پرداخت به مسائل فنی و تکنیکی ، هنری و فرهنگی و اجتماعی فرش ایجاب نموده است تا رشه کارشناسی فرش در 5 گرایش به شرح زیر دیده شود :

ـکارشناسی فرش با گرایش طراحی قالی

ـ کارشناسی با گرایش رنگرزی   

ـ کـارشناسی فرش با گرایش تکمیل و مرمت

ـ کارشناسی فرش با گرایش بافت

ـ‌ کارشناسی فرش با گرایش باسایرزیراندازها (گلیم و گبه و غیره)

تدوین برنامه های درسی گرایشهای فوق به گونه ای است مه دانشجویان پس از گذراندن دروس مشترک اصلی و پایه . در سال آخر دروس تخصصی هر یک از گرایشها را که بر اساس علاقه انتخاب نموده اند الزاماً
می گذراند :

بدیهی است با عنایت خاص مسئولین نسبت به این امر و لزوم سامان دهی ، تشکل و نظام درآوردن و تعالی هنرهای کاربردی در جایگاه واقعی خویش و نقش آن در فرهنگ ، هنر ، اقتصاد ، اشتغال ، ارتباط جهانی و انتقال فرهنگ اسلامی و هویت ملی انجام این مهم با همه پاکدلان میهن اسلامی و استعانت خداوندی به تحقق برسد .

1ـ تعریف و هدف:

دوره آموزش کارشناسی فرش یکی از دوره های آموزش عالی است که هدف از برگزاری این دوره تربیت افراد متخصص و آشنا به مبانی عملی و نظری فرش که مظهری از فرهنگ اسلامی و هنر ملی کشور ماست .

2 ـ اهیمت و ضرورت :

1 . حفظ و تقویت فرهنگ بمی و ملی باتوجهبه اصالتهای نقش ـ رنگ و بافت هر منطقه .

2. بالا بردن کیفیت بافت متناسب با کمیت و قانونمند شدن روشهای  آموزشی و توسعه و رونق قالی بافی با استفاده ا مناسب ترین روشها .

3. احیاء ، حفظ و ترویج هنر فرش به منظور اشاعه فرهنگ و هنر اصیل اسلامی ایران در متن زندگی مردم .

4. اشاعه فرهنگ معنوی و انتقال مفاهیم هنری ، دینی ، ملی از طریق گسترش هنر فرش در سایر جوامع بشری .

5. آموزش علوم و نظری این هنر شریف به منظور تربیت هنرمندان و کارشناسان آگاه و متعهد در جهت حفظ حریم میراثهای فرهنگی .

6. حفظ اصالتها و مقابله با بدعت های نادرست که تحت تاثیر
فرهنگ های بیگانه و هنر وارداتی غرب در بعضی از مناطق ایران رایج شده است .

7. شناخت فرش به عنوان یکی از مهمترین هنرهای صناعی و مواریث و ودایع معنوی ایران و شناخت سیر تحول و تطور آن در ادوار مختلف فرهنگی این مرز وبوم  .

8. شناخت فرهنگ تصویری فرش (نقش و رنگ)به عنوان جلوه ای از تفکر و حکمت اسلامی .

9.ایجاد زمینه مطالعاتی و تحقیقاتی به منظور بررسی همه جوانب ان هنر در دوره های کارشناسی ارشد و دکتری .

10. حفاظت و صیانت از این صنعت و هنر ملی با توجه به نقش اقتصادی ـ فرهنگی و سیاسی آن .


 

4 ـ طول دوره و شکل نظام درسی :

طول دوره کارشناسی فرش 4 سال تمام است که برای دانشجویان تمام وقت به 8 ترم تحصیلی (حداقل طول دوره) تقسیم می شود . طول هر ترم تحصیلی 18 هفته و معادل یک نیم سال تحصیلی است . زمان تدریس هر واحد درسی از نوع نظری یم ساعت در هفته و از نوع عملی 2 ساعت در هفته و از نوع کارگاهی 3 ساعت در هفته است .

5 ـ تعداد و نوع واحدهای درسی :

برنامه دوره کارشناسی فرش 135 واحد درسی به شرح زیر است :

1ـ دروس عمومی معارف اسلامی پیشنهادی شورای عالی برنامه ریزی 20واحد .

2ـ دروس پایه              39واحد

3ـدروس اصلی           38 واحد

4ـ دروس تخصصی با گرایش های زیر :30 .احد

الف . کارشناسی فرش با گرایش سایر زیراندازها

ب. کارشناسی فرش با گرایش مرمت و تکمیل

ج . کارشناسی فرش با گرایش رنگرزی

د. کارشناسی فرش با گرایش طراحی قالی

ه . کارشناسی فرش با گرایش بافت

5. دروس اختیاری(دانشجو می تواند از تعداد واحد ارائه شده 8 واحد را انتخاب نماید )

تبصره : دانشجو می تواند حداکثر 7 واحد درسی از دروس گرایشی خود را از گرایشهای تخصصی دیگر انتخاب کند .

نسخه قابل چاپ

 

۳۷

گره اقتصاد بر سرنوشت فرش دستباف

بار دیگر مطلب بسیار مفصل از طرف یکى از اقتصاددانان جامعه ایران در سه شماره روزنامه شرق انتشار یافت که از جهات بسیار قابل بررسى و تحلیل و نقد است، ضمن آن که اخلاق و انصاف و وجدان حرفه اى ایجاب مى کند که به عنوان یک مسئله مهم و یا حداقل واقعیت گسترده اجتماعى، به نظریات اهل فرش نیز نگریسته شده براى رسیدن به نتیجه ملى، این بحث این چنین یک طرفه و بدون معارض بسته نشود (مطلب ارسالى اینجانب در جواب مقاله آقاى دکتر مومنى مورخ ۱۹/۶/۸۳ با بهانه جویى بى دلیلى در روزنامه شرق چاپ نشد.)
    به نظر مى رسد که زمان آن (اگر چه از بد راهه و بد زمانى) رسیده که به مسئله فرش با نگاهى علمى تر و واقع بینانه ترى نگریسته شود تا به هر طریق سرنوشت و موقعیت این تولید مهم (ولو آن که عده اى نپذیرند) در رشد و توسعه ملى ما شناخته شود. بنابراین مقاله مفصل جناب مومنى را از چند سو نگاه کرده و نسبت به هر یک نکاتى را مطرح مى نمایم.
    
    ۱- نگاه اقتصادى
    ۲- نگاه تکنیکى و فنى به فرش
    ۳- نگاه هنرى
    •••
    ۱- نگاه اقتصادى
    با آن که امیدواریم در طول این مطلب به دام احساسات گرایى نیفتیم ولى باید بگویم خداوند نبخشد آن کسانى را که فرش دستباف ایران را به زهر نگاه مطلق اقتصاد و تبعات آن یعنى تجارت و دلالى و سودجویى و مفاسد دیگر آلودند و باعث شدند که طیف گسترده اى از تحلیلگران اقتصادى اعم از اقتصاددانان مطلق گرا که کالاى چندوجهى و تا حدودى سنتى (که راجع به آن بحث خواهیم داشت) را با پارامترهاى فوق مدرن دنیاى صنعت سنجیده و کار بافنده فرش را در قیاس با ساخت کامپیوتر و ماشین حقیر مى شمارند و یا اشتغال جویان و تجار و صادرکنندگانى که فرش را فقط به شکل ارز و دلار و ریال مى بینند و یا تولیدکنندگان و بوروکرات هایى که براى توجیه سیاست انبوه سازى خویش از ایجاد مجتمع ها و کارگاه هایى که بتواند سفارشات هزار هزار بگیرد دفاع مى کنند و چه باک که اگر فرش دستباف در کنار موکت نشست و یا عضو کوچک و حقیر اوپک فرش و جیره خوار سهمیه اى شود که چین ، هند و غیره تعیین مى کنند از اشاره به ده ها برنامه ریز و درشت دیگر که مستقیم و غیر مستقیم فرش را کالایى در حد کفش پلاستیک و قیسى و روده و نهایت پسته و زعفران قرار داده و به کیلوهاى آن امتیاز مى دهد و غیره مى گذریم و ترجیح مى دهیم که با توجه به نوشته هاى این مبحث به نکاتى اشاره کنیم. البته در مقاله آقاى مومنى آنچنان مباحث گسترده و بعضاً بى ارتباط با فرش مطرح شده که جواب به همه آنها صفحاتى گسترده و پیاپى را مى طلبد ولى از جمله تئورى هاى گفته شده درباره اقتصاد معیشتى و یا فعالیت هاى سنتى اقتصاد وابسته و ارتباط منافع تولید با منافع کمپانى هاى خارجى، که درباره ارتباط آنها با فرش دستباف بسیار جاى گفت وگو است. تا آنجا که قسمتى از بحث را که مربوط به تاثیر گروه هاى ذى نفع به عنوان نیروى بسیار تاثیرگذار سیاسى اجتماعى که مى تواند از هر نوع اقدام اصلاحى جلوگیرى کند با صد من سریش نیز نمى توان به فرش دستباف چسباند (معلوم نیست گروه هاى تاجر و فروشنده چنین قابلیتى دارند یا انبوه بافندگان فرش)
    افزون بر آن در صورت یک انقلاب اجتماعى در ایران چگونه تولید گسترده خانگى و نیز روستایى و تقریباً بى شکل فرش مانع رشد ملى خواهد شد جاى سئوال است.
    در این بخش برجسته ترین مطلبى که ایشان مطرح کرده اند بحث منافع و برنامه کشورهاى خارجى و عمدتاً انگلستان است (یاد قهرمان اسطوره اى داستان نویسى ایران دایى جان ناپلئون گرامى باد) که در این قسمت با ذکر این که ۱- گروه هاى ذى نفع در این نوع تولید (به زعم ایشان معیشتى) با نیروى محرکه خارجى رشد مى کنند.
    ۲- سپس با درونى شدن وابستگى فعالیت هایى که با نیروى محرکه خارجى شکل گرفته دیگر براى باز تولید خود نیازى به نیروى محرکه خارجى نخواهد داشت.
    در این فراز ایشان به سه گروه دولت، تولیدکنندگان و فروشندگان به عنوان گروه هاى ذى نفع پرداخته اند که امیدواریم توفیق آن را داشته باشیم که از این لابیرنت اقتصادى، اجتماعى، سیاسى که ایشان به تفصیل تنیده اند و کلمه کلمه قابل پاسخگویى است به در شویم.
    در مورد بند یک یعنى رشد و شکل گیرى فرش دستباف تا قبل از قرن نوزده و زمان قاجار، شک ندارم که آقاى مومنى از سابقه حداقل سه هزار ساله فرش در ایران و تداوم آن در طول تاریخ قبل از صفویه (به شهادت گفته هاى ده ها مورخ و جهانگرد نظیر یاقوت حموى _ ابن خلدون _ مسعودى و استخرى) و مجموعه هایى که چه به عنوان غنیمت و یا باج و خراج به دربار خلفایى چون متوکل و هارون الرشید و غیره مى رفت و همچنین فرشبافى درخشان دوره صفوى بى اطلاع نیستند و قطعاً ایشان تولید فرش را در آن زمان هایى که غالباً متعلق به دوره هاى قبل از انقلاب صنعتى است استثمار (به مفهوم کلاسیک آن) تلقى نمى کنند و یا نمى توانند نشانه هایى از حضور استعمارگر پیر در آن دوران بدهند، زیرا که فرش ایران غالباً در بالاترین سطوح ارزشى و به درخواست شاهان اروپایى و ایران و یا مساجد بزرگ استانبول و سایر خواهندگان هنردوست بافته و براى آنها ارسال مى شد. بنابراین فرش دستباف در ایران وجود داشته و حد بالاى تکنیکى و هنرى آن حکایت از سابقه و گستردگى آن در سطح جامعه (سواى ارزش آن به عنوان نوعى تولید آسان و مبادلاتى و مطمئن در بین روستاها و عشایر) مى نماید بنابراین مسئله قابل بحث حضور و رشد فرش در دوران قاجار است.
    به همان دلیل که تکنیک توسعه یافته فرش پازیریک مربوط به ۲۵۰۰ سال پیش خبر از وجود قالیبافى گسترده و فنى در سده هاى قبل از آن مى دهد، وجود قالیبافى در تمام دوران فترت بعد از صفویه به شهادت آثار مکتوب مورخان و جهانگردان در زمان کریمخان و در زمان نادر با وجود درگیرى فرساینده او در جنگ هاى بى امان و به ویژه در زمان قاجار امرى حتمى است و رشد آن به رغم اعتقاد دایى جان ناپلئونى آقاى مومنى به شهادت همان کتاب اقتصاد ایران نوشته چارلز عیسوى که اینجانب نیز آن را به عنوان منبع اطلاعاتى جالبى بسیار مورد استفاده قرار داده ام و کتاب هاى (صنعتى شدن ایران نوشته دکتر ویلیام فلور _ نشر توس) و (سفرنامه پولاک _ انتشارات خوارزمى) و غالب کتاب هاى نوشته شده درباره صنایع و اقتصاد دوره قاجار به حضور فرش و تولیدات ایران و به خصوص صدور آن به کشورهاى مختلف اشاره شده است.
    بعد از قرن ۱۶ و ۱۷ که اوج شکوفایى قالى ایران است، در سال ۱۷۱۳ هلندیان گزارش مى دهند که «قالى هاى پشمى براى امپراتور ژاپن (و پادشاه سیام) به همان اندازه و طرح خاص در بازار موجود نیست و سفارش آنها یک سال طول مى کشد (صنعتى شدن ایران _ ویلیام فلور) و هلندیان (شرکت واک _ هلند خاورى) هر ساله مقدارى قالى پشمى و ابریشمى، دارایى _ تافته ابریشمى زربفت و سیم باف و مخمل هایى براى پادشاه باتاویا (جاکارتاى امروزى) تهیه مى کنند و گاه به گونه سوغات به هلند مى فرستادند.»
    تعدادى از شهرهاى ایران که مراکز قالیبافى عمده اى بودند نظیر اراک، بیجار، سنندج و ملایر قدمتى بیش از ۲۰۰ سال ندارند و به هنگام ساخت این شهرها مثلاً اراک براساس کتاب تاریخ اراک _ نوشته ابراهیم دهگان «شهر جدید اراک به هنگام تاسیس داراى نقشه شهرسازى کاملى بود، محل هاى مناسب براى ارک دولتى، ادارات، مدارس، مسجد و حمام (و بازار) در آن پیش بینى شده بود. در غالب این شهرها از هنرمندان و صنعتگران و صاحبان حرفه هاى مختلف براى رونق شهر دعوت مى شد که از جمله آنها فراخواندن طراحان و بافندگان فرش از شهرهاى دیگر و ایجاد تسهیلات براى آنان بود.» دکتر فوریه در بخشى از سفرنامه خود مى گوید: «پیش از آن که اراک به وجود آید شهرى در فراهان به نام ساروق بود و شهر دیگرى به نام دیزآباد که مردم آنجا در تهیه صنعت فرش دست داشته اند و این که عده اى ترفند تراش صنعت فرش در اراک را ماخوذ از شهرستان کاشان دانسته اند اشتباه کرده اند.»
    این مسئله را عیناً در بیجار به شهادت فرش هاى درخشان و با شکوهى که در زمان امیرنظام گروسى (از دست پروردگاران امیرکبیر) بافته شده و نمونه هاى آنها در مساجد بیجار و سنندج و همچنین در ملایر و برخى شهرهاى دیگر مى توان تائید کرد «امروز در دهه چهل قرن نوزدهم ایالات مجاور روسیه و ترکیه تنها بازارى هستند که تولیدات این کشور (ایران) مى تواند به آنها صادر شود. طبق عایدات گمرک خانه تبریز ابریشم، تنباکو، شال، فرش، چرم رنگى، مازو، گل زعفران، پنبه و زرنیخ زرد، موم و خشکبار اهم صادراتى هستند که به ترکیه صادر مى شوند _ تاریخ اقتصادى _ چارلز عیسوى.
    - «امیرکبیر میهن پرست آزاده ایرانى در ۱۳ رجب (۱۲۶۶- ۱۸۵۰) دستور مى دهد که نمونه امتعه و اسباب صناعت ایران که از جمله آنها قالى، شال کرمانى، طرح کشمیر، شال باب روم، ترمه، ترمه نما، قلمکار زرى، حریر مخمل، اطلس، ابریشم، گلدوزى، کتان چیت، قاب آئینه، خاتمکارى، قلمدان اسباب خرازى، عباى وزیرى، کلیجه، مروارید، فیروزه، اسلحه و ادوات جنگى و غیره به (نمایشگاه نمونه خانه امتعه ممالک) در لندن فرستاده شود. (امیرکبیر و ایران _ انتشارت خوارزمى)
    اوریانوف در گزارشش از «ظهور کارگاه هاى عظیم قالیبافى در تبریز از یکى از کارخانه هاى گنجه یف (محمداف) تاجرى از الیزابت پول (گنجه) و یکى از اتباع روس صحبت مى دارد که بیش از ۱۵۰۰ نفر کارگر در آن کار مى کرده اند این کارخانه کارگاه بزرگى بوده... که در آن قسمت هایى براى قالیبافى و رنگ رزى تعبیه شده بود... در کارگاه هاى بزرگ حدود یکصد قالى بزرگ را هم زمان مى بافند.» تاریخ گزارش در اواخر قرن نوزدهم (تاریخ اقتصادى ایران _ چارلز عیسوى)
    «قالیبافى از روزگاران پیشین توسط عشایر روستائیان _ شهروندان ایران انجام مى شد و چندین قرن است که از شهرت بسزایى در خارج از کشور برخوردار است. ولى هزینه زیاد، حمل و نقل آن را شدیداً محدود ساخته و تا اوایل قرن بیستم طولى نکشید که هجوم روزافزون اروپائیان و آمریکائیان بدان باعث تقاضاى زیاد خارجى این کالا شد. در گزارشى به دنبال مطلب فوق به تاریخ ۱۸۷۴ کنسول انگلیس در تبریز اشاره کرده است که در عرض سال گذشته تقاضا براى قالى هاى ایران به طور چشمگیرى بالا رفته و صادرات آن دو برابر شده است. وى مى افزاید که قالى در همه جاى ایران تولید مى شود ولى قالى هاى مناطق زیر به خاطر زیبایى و دوامشان معروفند. فراهان - سلطان آباد (که پولاک از قالیبافى زیباى آن در دهه ۵۰ قرن نوزده یاد کرده است) و دهات اطراف مشهد، جوین و در کردستان سنه (سنندج) آذربایجان و اطراف آن قره داغ بخشایش و هریس نام برده مى شود. هم او از حدود ۵۰ هزار بافنده در کارگاه هاى فرش شهادت مى دهد که این قالى ها به بازارهاى اصلى اروپا، فرانسه و انگلیسى و ایالات متحده صادر مى شود (اقتصاد ایران _ چارلز عیسوى) بعد از این تاریخ است که تجار و کمپانى هاى خارجى از جمله کمپانى انگلیسى (۱۸۸۰) و کمپانى شرق (۱۹۱۲) و تعدادى کمپانى هاى دیگر که در میان آنها تجار دولتى و یهودى لبنانى و غیره دیده مى شوند، وارد این تجارت پر سود و مورد پسند دنیاى آن روز مى شوند.
    صرف نظر از این همه که نشان دهنده آن است که به رغم ادعاى مقاله، انگلستان در حمایت از فرش ایران نه تنها نقش اصلى را نداشت، بلکه در میان خریداران فرش نیز مقامى بعد از ایالات متحده و حتى اروپا دارد و البته اینکه فرش ایران در حوالى ۱۸۷۰-۱۸۶۰ به دلیل جلب علاقه خریداران خارجى جهش فوق العاده اى کرد بحثى نیست، ولى اینکه این افزایش خریداران را که از طیف هاى مختلف ملیتى به خصوص هنردوستان و زیباپسندان عالم بودند از خریداران دست آموز استعمارگر پیر تلقى نماییم، بسیار بى راه است. لازم است به سند دیگرى از کتاب ابراهیم دهگان درباره کمپانى زیگلر و شرکا اشاره کنیم که این شرکت آنچنان به تولیدات و منافع آنها وابسته و دلبسته بود که علناً و رسماً از وارد شدن ایرانیان در تولید فرش و استفاده از نقشه هاى ایرانى جلوگیرى مى کرد تا آنجا که تجار به دربار ناصرى متظلم شده و صدالبته نتیجه اى نمى گیرند. واقعاً به عنوان یک صنعت دستى آیا این امر مى توانست در مورد سفال و یا شیشه سازى و یا اسلحه سازى که به طور طبیعى در مقابل پیشرفت هاى تکنولوژى عقب نشسته بودند، اتفاق بیفتد؟ حداقل نتیجه آنکه فرش دستباف نه یک سنت و یا هنر دستى کهنه و متعلق به گذشته بلکه هنر کاربردى زیبایى بود که به راحتى توانسته بود به رغم حضور انواع دولت ها و فرش هاى ماشینى زیبا در اروپا جایگاهى استثنایى براى خود پیدا کند.
    نهایت آنکه اگر چه دخالت و نفوذ سیاسى و اقتصادى انگلستان در ایران در اواخر قاجار رو به گسترش گذارد ولى تجارت ایران با روس _ ترکیه و قفقاز و گرجستان و حتى قاهره به حدى بود که انگلستان از افزایش روزافزون تجارت روس با ایران شاکى مى شود و گذشته از آن نه تنها صادرات ایران را به کشور هند محدود مى سازد بلکه با صدور کالاهاى منچستر (حتى از نوع نامرغوب _ گزارش کنسول استیونسن ۱۸۴۹) به رقابت با کالاى ایرانى برمى خیزد و بارها تجار ایرانى براى جلوگیرى از کالاهاى وارداتى به دربار و شاه متوسل مى شوند و طرفى نمى بندند.
    این قسمت از بحث را با این نکته به پایان مى بریم که فرش دستباف ایران همواره قابلیت عرضه به بازارهاى جهانى و جذب مشتریان مختلف به خصوص صاحبان ذوق و سلیقه و هنر را داشته است. از اواسط قرن نوزدهم با تسهیل راه هاى بازرگانى و تجارتى این کالاى ایرانى باشکوه و جلال به بازارهاى جهانى وارد شد و مورد توجه هزاران هزار خریدار مشتاق و علاقه مند در سراسر پهنه اروپا و آمریکا قرار گرفت تا آنجا که تولید ایران جوابگوى نیاز خریداران نبود.
    اما در مورد اینکه فرش دستباف مانعى در راه رشد و توسعه صنعتى کشور شده باید پرسید که فرش دستباف از چه زمانى و کجا این گناه را مرتکب شده است؟ امکان ایجاد صنعت در حواشى کویرهاى مرکزى وجود داشته و یا روستاهاى کوهستانى و یا بین قبایل و عشایر کوچ رو که اینها همه مراکز تولید فرش بوده است.
    در همان دوران که نویسنده معتقد است بیشترین تجارت ایران تریاک است و پولاک نیز مى گوید: «از دو قرن پیش یعنى از هنگامى که شاردن به ایران آمده است در کار صنایع ایران پیشرفتى رخ نداده است که هیچ بلکه مى توان گفت زوال و انحطاط نیز در ارکان آن بروز کرده است. در برابر رقابت اروپائیان که هر لحظه شدیدتر مى شود ساختن بسیارى از اقلام و اشیاى دیگر صرف نمى کند» و هم او مى گوید: «از جانب دولت کوچک ترین اقدامى براى ترویج و ترفیع کار و پیشه انجام نمى گیرد و حتى برخلاف آن یک نظام نامعقول گمرکى واردات کالاهاى خارجى را به ضرر مصنوعات داخلى مملکت تشویق مى کند و از سوى دیگر در این مملکت جاده و وسایل ارتباطى وجود ندارد ذخایر فلزات در دل خاک مدفون مانده است ... نقایص ابزارها و ماشین ها و فقدان سرمایه و نرخ سرسام آور بهره و اعتبار را از خاطر دور نداریم...»
    راوندى در تاریخ اجتماعى ایران نوشته است: «ناگفته نگذاریم که حمایت سلاطین قاجاریه از مصنوعات داخلى پایه و بناى ملى و اجتماعى و اقتصادى نداشت و براساس وطن دوستى و حمایت از مصنوعات داخلى نبود و همین که اجانب رشوه کلانى مى دادند ورود کالاهاى خارجى آزاد مى شد و کارگاه هاى داخلى تعطیل مى گردید.»
    جالب است از قول کرزن در کتاب ایران و قضیه ایران بخوانیم: «سیاست اروپا در ایران عبارت بود از صدور هرچه بیشتر کالا به ایران براى فلج کردن صنایع دستى و ما نوفاکتورى و جلوگیرى از صنعتى شدن کشور و صدور مواد خام از ایران و تبدیل ایران به یک کشور نیمه مستعمره.»
    نیازى به د ه ها فراز مشابه از نوشته هاى داخلى و خارجى نیست فقط در قرن بیستم است که صنایع کشور اندکى رو به رشد مى گذارند و جالب است بدانیم که در این دوران فرش دستباف ایران نه فقط هیچ گاه مانعى در برابر رشد صنعت نیست بلکه پابه پاى رشد صنعتى کشور حرکت کرده و سهم خود را با اشتغال در حدود ۲۵۰ هزار نفر در دورافتاده ترین نقاط کشور در رشد و توسعه ملى ایفا مى نماید.
    نهایت آنکه به اقتصاددانان محترم توصیه مى شود که به جاى حمله به کالاى بى دفاع و کم ادعایى نظیر فرش نظریات حمایتى و ارشادى خود را متوجه آن صنایع پیشرفته ملى بکنند که هنوز بعد از ۴۰ سال براى کوچکترین وسیله یدک تولیدات آنان باید دست نیاز به سوى بیگانگان دراز کنیم.
    
    
    
    گره اقتصاد کور بر سرنوشت فرش دستباف - قسمت دوم
    شیرین صوراسرافیل
    
    در طول مقاله بلند آقاى مومنى آنچنان مسائل مختلف و متفاوتى مطرح شده که به رغم آنکه مى توان برخى را نادیده گرفت متاسفانه از جواب به برخى دیگر ناگزیریم. در یک مورد خاص با کمال تاسف باید بگویم طرح برخى از مسائل اقتصادى (درست یا غلط) مسئله دیگرى است و درآویختن به برخى مسائل باب طبع روز و سیاسى کارى براى توجیه مطلب مسئله دیگرى است که به نظر نمى رسد چندان کار درستى باشد. اشاره من به بخشى است از دوره رضاشاه که به عنوان شاهدى بر مقاله خویش یاد کرده اند. البته من نیز نظیر ایشان و یا خیلى از کسان دیگر به دوره پهلوى و شاه اول و دوم بد گفته ام و به فرصت سوزى ها و خودکامگى ها و سرکوبگرى هاى آنها اعتراض کردم. در یک دوره تاریخى بین سال هاى ۱۳۰۸ تا اوایل دهه بیست به هر دلیلى خواه به گسترش رشد جهانى انگیزه هاى ناسیونالیستى و خواه به دلیل افزایش آگاهى ایرانیان نسبت به غفلت هاى گذشته و خواه به دلیل نگاه شوونیستى راسیونالیستى رضاشاه (که نظرى به آلمان نازى داشت) هنرهاى ملى ایران مورد حمایت قرار گرفت. هنرمندان برجسته اى در مدرسه صنایع قدیم (مدرسه قالى و هنرهاى زیباى بعدى) جمع شدند و تعدادى از شاهکارهاى بى بدیل هنر ایران را خلق کردند که به صورت فرش، خاتم و منبت و مینیاتور و غیره در کاخ هاى سلطنتى و امارات حکومتى جاى گرفت. تولیدکنندگان غالب فرش هاى آن دوره تجار شریف و میهن پرستى بودند که بعدها سرمایه خود را در پایه گذارى صنایع کشور به کار گرفتند. تاسیس شرکت فرش که نزدیک به چندین دهه خالق بسیارى فرش هاى زیبا و باارزش شد، یکى از دستاوردهاى مفید این دوره است. نکند ایجاد این بناها و تزئین آنها با هنرهاى ملى و بومى نوعى خیانت به صنایع ملى است و مى بایست که نظیر همان دوران قاجار، کاخ ها و امارات حکومتى از اشیاى ریز و درشت رومى و ترکى و مصرى و اروپایى پر مى شد. من ناچارم که به جناب مومنى سفارش کنم که اندکى از وقت خود را به خواندن تاریخ اجتماعى و فرهنگ این مملکت اختصاص دهند تا موانع بزرگ رشد و ترقى اجتماعى و فرهنگى کشور را در (سفرنامه ابراهیم بیک _ طالبوف _ بیدارى ایرانیان) و کتاب هاى دیگر مربوط به آن دوران بخوانند تا ببینند چگونه این ملت توانسته ذره ذره حیات فرهنگ خود را از دست حکام و فرمانروایان و متحجران داخلى و نه خارجیان نجات دهند و چگونه ما باید هنرى مثل فرش را روى چشممان بگذاریم که در آن دوره هاى سیاه جهل و تاریکى توانست بدون اتکا به هیچ نیروى خارجى و داخلى مسئولیت تاریخى خود را در نشان دادن توان و قابلیت ملتى تا به این سوى تاریخ بکشد.
    در نهایت بحث قسمت اول آقاى مومنى از دو گروه دیگر که تولیدکنندگان و تجار فرش هستند، یاد کرده اند با ویژگى هاى متفاوت که به نوع نگاه اقتصادى ایشان به این مسئله برمى گردد. اولاً معیار قضاوت هاى ایشان که در اول مقاله شان آمده است وضعیت فرش در دو دهه اخیر است که به یمن حضور (اقتصاددانان، سیاسیون، دولتیون، دلالان، قاچاقچیان، متقلبان، معتقدان به صنعتى شدن فرش، اشغال گرایان، انبوه سازان، صاحبان مجتمع ها و گروه هاى ریز و درشت دیگرى که انواع افکار و ابزار و وسایل ضدارزش را در فرش وارد کرده اند) به آنچنان روزگارى افتاد که هر کس سنگى بر آن مى زند و اینچنین است که در فرشبافى ایران تولیدکننده و تاجر فرش و صادرکننده از یکدیگر جدا شده و داراى منافع متفاوتى مى شوند. من از جناب ایشان خواهش مى کنم ضمن مطالعات ایران شناسى به وضع فرش دستباف در سال هاى دهه اول و دوم و قرن حاضر که بزرگانى چون عمواوغلى، عماد، ارجمند، تفصلى، هنرى، دیلمقانى، محتشم شورشى و غیره که هم طراح و هم رنگرز و تولیدکننده و هم فروشنده بودند و بعد هم سرمایه هایشان پشتوانه ثروت اقتصاد و صنعت این مملکت قرار گرفت توجه کنند. زمانى که نه به حمایت دولت نیاز بود و نه به نظریه پردازانى که فرش را مدرن کنند و نه دلالان و سودجویانى که رمق فرش را از درون و بیرون برکشند.  

نسخه قابل چاپ

 

افسانه تاریخ شب و قلندر قالیچه

شب و قلندر اولین‌ رمان‌ از مجموعه‌ای‌ است‌ که‌ قرار است‌ شامل‌ چهار رمان‌ باشد و تاریخ‌ معاصر ایران‌ را به‌ زبان‌ داستان‌ بیان‌ کند. ماجرا از زمانی‌ آغاز می‌شود که‌ پس‌ از غارت‌ کاروانی‌، قالیچه‌ای‌ سحرآمیز، از بازرگانی‌ یهودی‌ به‌ غنیمت‌ گرفته‌ می‌شود، و به‌ دست‌ افراسیاب‌، رئیس‌ راهزنان‌ سرخ‌کوه‌ می‌رسد. زنی‌ که‌ در تار و پود قالی‌ بافته‌ شده‌ است‌، از آن‌ بیرون‌ می‌آید و با سخن‌ گفتن‌ با افراسیاب‌، او را به‌ کودکی‌ و فطرت‌ خویش‌ بازمی‌گرداند. افراسیاب‌ به‌ یاد می‌آورد که‌ در پنج‌ سالگی‌اش‌، عمّال‌ حاکم‌ پدر او را کشتند و مادرش‌ را به‌ اسیری‌، به‌ حرمسرای‌ حاکم‌ بردند. او همچنین‌ داستانهای‌ بابا شمس‌الدین‌، عارفی‌ را که‌ سالها در اسارت‌ راهزنان‌ زندگی‌ می‌کرد و بعد هم‌ حاضر به‌ ترک‌ آنها نشد و همان‌ جا از دنیا رفت‌ به‌ یاد می‌آورد، و اینکه‌ او، داستان‌ این‌ قالیچه‌ را هم‌ پیش‌تر برایش‌ تعریف‌ کرده‌ است‌. افراسیاب‌ که‌ نزدیکی‌ پیری‌ و ضعف‌ را حس‌ کرده‌، در جست‌وجوی‌ راه‌ دیگری‌ جز آنچه‌ تا به‌ حال‌ پیموده‌، پنهانی‌ راهزنان‌ را ترک‌ می‌کند و همراه‌ قالیچه‌ سحرآمیز به‌ راهی‌ می‌رود که‌ خود نیز از پایان‌ آن‌ خبر ندارد.

او در مسیر خود با حوادث‌ و ماجراهای‌ گوناگونی‌ مواجه‌ می‌شود، و سرزمینهای‌ عجیب‌ و مردمانی‌ با روشهای‌ زندگی‌ متفاوت‌ را می‌بیند. آنچه‌ او می‌بیند، می‌شنود و تجربه‌ می‌کند، آمیخته‌ای‌ از افسانه‌ و واقعیت‌ است‌.

 

در حقیقت‌ این‌ داستان‌ را بر اساس‌ دوری‌ و نزدیکی‌ آن‌ به‌ افسانه‌، می‌توان‌ به‌ سه‌ بخش‌ تقسیم‌ کرد: بخش‌ اول‌ از ابتدای‌ داستان‌ تا وقتی‌ است‌ که‌ افراسیاب‌ با هامان‌ نقاش‌ و خانواده‌ او، که‌ در غارها ساکن‌ هستند، روبه‌رو می‌شود. زندگی‌ افراسیاب‌، خانواده‌ هامان‌ و درآمیختن‌ این‌ دو جریان‌ زندگی‌ با یکدیگر را می‌توان‌ بخش‌ میانی‌ داستان‌ فرض‌ کرد. بخش‌ پایانی‌، پس‌ از ازدواج‌ افراسیاب‌ با شیرین‌ نگار شکل‌ می‌گیرد.

ویژگی‌ بخش‌ اول‌ در افسانه‌ای‌ بودن‌ آن‌ است‌. افراسیاب‌ ماجراهایی‌ را از سر می‌گذراند که‌ جز در افسانه‌ها سراغی‌ از آنها نمی‌توان‌ گرفت‌. بیرون‌ آمدن‌ زن‌ از قالیچه‌ و گفتگوی‌ او با افراسیاب‌، اولین‌ نمونه‌ این‌ ماجراهاست‌. اگرچه‌ زندگی‌ راهزنانه‌ افراسیاب‌ و یاران‌ او در سرخ‌کوه‌ نیز جنبه‌ای‌ افسانه‌ای‌ دارد، اما واقعه‌ای‌ نیست‌ که‌ وقوع‌ آن‌ در جهان‌ خارج‌ غیرممکن‌ بوده‌ باشد. حال‌ آنکه‌ خروج‌ زن‌ از قالی‌، حادثه‌ای‌ کاملاً افسانه‌ای‌ است‌.

البته‌ این‌ اتفاق‌ چون‌ از دید افراسیاب‌ به‌ وقوع‌ می‌پیوندد و شخص‌ دیگری‌ شاهد آن‌ نیست‌، نویسنده‌ می‌تواند ادعا کند که‌ تمامی‌ بخشهای‌ مربوط‌ به‌ زنده‌ شدن‌ زن‌ قالیچه‌، ساخته‌ ذهن‌ خیالباف‌ افراسیاب‌ و زاییده‌ تصوّرات‌ او، بر مبنای‌ زندگی‌ گذشته‌ و آرزوهایش‌ است‌. افراسیاب‌ که‌ کشته‌ شدن‌ پدر و به‌ اسارت‌ رفتن‌ مادرش‌ را در پنج‌ سالگی‌ دیده‌ و پس‌ از آن‌ زیر دست‌ راهزنان‌ بزرگ‌ شده‌ است‌، همواره‌ آن‌ نیاز کودکانه‌ به‌ مادر را در خود احساس‌ می‌کند. از طرفی‌، دوری‌ گزیدن‌ این‌ مردان‌ از زنان‌ و سرپوش‌ گذاشتن‌ بر این‌ غریزه‌ غیر قابل‌ چشم‌پوشی‌، او را واداشته‌ تا در اندیشه‌ و خیال‌ خود، زن‌ محبوب‌ و آرمانی‌اش‌ را در قالب‌ زنی‌ که‌ از قالیچه‌ بیرون‌ می‌آید، بازسازی‌ کند.

اگر نمونه‌های‌ بعدی‌ در بخش‌ اول‌ داستان‌ وجود نمی‌داشت‌ این‌ ادعا را می‌شد پذیرفت‌. سلوم‌، موجودی‌ با عمری‌ چندهزار ساله‌ که‌ درون‌ کوزه‌ای‌ در معبدی‌ متروک‌ زندگی‌ می‌کند، مثالی‌ است‌ که‌ بر افسانه‌ای‌ بودن‌ کار صحه‌ می‌گذارد. او که‌ تاریخ‌ چندهزار ساله‌ و حتی‌ خاطرة‌ هجوم‌ اسکندر را در ذهن‌ دارد، آنها را برای‌ افراسیاب‌ بازگو می‌کند و وی‌ را به‌ سوی‌ قبیله‌ای‌ که‌ در هزار دره‌ زندگی‌ می‌کنند، راهنمایی‌ می‌کند؛ قبیله‌ای‌ که‌ خود به‌ آن‌ تعلّق‌ داشته‌ و زمانی‌ در میان‌ آنها زندگی‌ می‌کرده‌ است‌.

این‌ قبیله‌ و خود سلوم‌ (همان‌طور که‌ خود بر زبان‌ می‌آورد) مسلمان‌ هستند. اما شیوه‌ زندگی‌شان‌ نه‌ مانند مسلمانان‌ است‌ و نه‌ مانند هیچ‌ قوم‌ و قبیله‌ دیگر ایرانی‌. آنها در مرگ‌ عزیزانشان‌ جشن‌ می‌گیرند و معبدی‌ به‌ نام‌ «خورشید خانه‌» دارند. شیوه‌ زندگی‌ و رفتار آنان‌ بیشتر شبیه‌ به‌ بت‌پرستان‌ و بسیار نزدیک‌ به‌ تمدنهای‌ رومی‌ و یونانی‌ است‌. به‌ شکلی‌ که‌ حتی‌ برای‌ افراسیاب‌ این‌ سؤال‌ پیش‌ می‌آید که‌ آیا موحّد هستند یا نه‌؟ او (در صفحه‌ 69 کتاب‌) می‌پرسد: «آیا شما خورشید را می‌پرستید؟»

آنها به‌خلاف‌ آنچه‌ که‌ در میان‌ مسلمانان‌ و همچنین‌ اغلب‌ مردم‌ جهان‌ رایج‌ است‌، در سوگ‌ نزدیکان‌ خود به‌ طرب‌ و پایکوبی‌مشغول‌ می‌شوند، موسیقی‌ می‌نوازند و آواز دسته‌جمعی‌ می‌خوانند، و خبری‌ از کتاب‌ آسمانی‌ و قرائت‌ آن‌ برای‌ شادی‌ روح‌ انسان‌ از دست‌ رفته‌، در میانشان‌ نیست‌. این‌ مسئله‌ چنان‌ ذهن‌ افراسیاب‌ را به‌ خود مشغول‌ می‌کند که‌ باز (در صفحه‌ 72) می‌پرسد: «آیا شما به‌ دیار اسلام‌ سفر کرده‌اید؟»

علی‌رغم‌ تأکید پیرمرد هزار دره‌ای‌ بر انجام‌ فرایض‌ دینی‌ای‌ نظیر خواندن‌ نماز و گرفتن‌ روزه‌، چنین‌ نشانه‌ای‌ در زندگی‌ روزمره‌ آنها دیده‌ نمی‌شود.

این‌ مردمان‌ به‌خلاف‌ عقل‌ و روال‌ رایج‌ در زندگی‌ مردم‌ سراسر جهان‌، جوان‌ترها را به‌ ریاست‌ برمی‌گزینند، و پیرمردها در انتظار مرگ‌، چشم‌ به‌ راه‌ می‌مانند.

درحقیقت‌ به‌ نظر می‌رسد که‌ این‌ سرزمین‌ نه‌ بر مبنای‌ منطق‌ و تجربه‌، بلکه‌ بر اساس‌ آمال‌ و آرزوهای‌ نویسنده‌، به‌ مثابه‌ یک‌ سرزمین‌ افسانه‌ای‌ و رؤیایی‌ خلق‌ شده‌ است‌.

نکته‌ای‌ که‌ این‌ پندار را واقعی‌تر جلوه‌ می‌دهد، کار و شیوه‌ گذران‌ زندگی‌ اهالی‌ این‌ سرزمین‌، یعنی‌ همان‌ سفالگری‌ ـ پیشة‌ اصلی‌ نویسنده‌ داستان‌ ـ است‌، که‌ به‌عنوان‌ یک‌ شغل‌ آسمانی‌ و عاری‌ از پلیدیهای‌ زمینی‌ مطرح‌ می‌شود. چنان‌ که‌ پس‌ از این‌ نیز می‌بینیم‌، پیشه‌ هامان‌ و عروسش‌، شیرین‌ نگار ـ مثبت‌ترین‌ آدمهای‌ ماجرا ـ نیز کاشیکاری‌ و سفالگری‌ است‌؛ کاری‌ که‌ افراسیاب‌ نیز با درآمیخته‌ شدن‌ با زندگی‌ آنها، مشغول‌ به‌ آن‌ می‌شود.

وقتی‌ افراسیاب‌ به‌ غارهایی‌ که‌ مأمن‌ و محل‌ زندگی‌ هامان‌، عروس‌ و نوه‌هایش‌ است‌، نزدیک‌ می‌شود، داستان‌ نیز از افسانه‌ فاصله‌ می‌گیرد و به‌ واقعیت‌ نزدیک‌ می‌شود. اگرچه‌ این‌ شیوه‌ زندگی‌، یعنی‌ زندگی‌ دور از دیگران‌، در میان‌ غارها و در مجاورت‌ و مجالست‌ گهگاهی‌ با ایلات‌ و عشایر کوچ‌رو، و گذران‌ زندگی‌ از راه‌ کاشیکاری‌، بیش‌ از اندازه‌ خیالپردازانه‌ و رؤیایی‌ است‌، اما چیزی‌ نیست‌ که‌ غیرممکن‌ باشد؛ و به‌ هرحال‌ با تساهل‌ می‌توان‌ آن‌ را شدنی‌ فرض‌ کرد.

هامان‌ و شیرین‌نگار از دنیای‌ واقعیتها آمده‌اند و داستانها و ماجراهایی‌ از تاریخ‌ ایران‌ را روایت‌ می‌کنند. از ظلمهایی‌ که‌ ظل‌السلطان‌ بر مردم‌ اصفهان‌ روا داشته‌ حرف‌ می‌زنند و از جنایتی‌ که‌ فراماسونرها در حق‌ آنها کرده‌اند، برای‌ افراسیاب‌ داستانها تعریف‌ می‌کنند.

وقتی‌ افراسیاب‌، به‌ جای‌ پسر از دست‌ رفته‌ هامان‌ می‌نشیند، کار او را ادامه‌ می‌دهد و داماد او می‌شود؛ و مخصوصاً بعد از آنکه‌ هامان‌ می‌میرد و سپس‌ آنها برای‌ زندگی‌ به‌ شهر می‌آیند، بخش‌ سوم‌ داستان‌ شروع‌ می‌شود. در اینجا دیگر ما با واقعیتهای‌ تاریخی‌ سر و کار داریم‌. صحبت‌ از مشروطه‌ و مدرس‌ و دیگران‌ است‌. صحبت‌ از تاریخ‌ معاصر است‌.

چنین‌ به‌ نظر می‌رسد که‌ افراسیاب‌ از طرفی‌ و هامان‌ و شیرین‌نگار از طرف‌ دیگر، دو جریان‌ از دو سرچشمه‌ مختلف‌ و متفاوت‌ هستند که‌ در نقطه‌ای‌ به‌ یکدیگر می‌رسند و در هم‌ ادغام‌ می‌شوند. افراسیاب‌ از افسانه‌ها آمده‌ است‌ و آنها از واقعیتها. افراسیاب‌ از زندگی‌ افسانه‌ای‌ خود، پایین‌ می‌آید. دیگر زن‌ قالیچه‌ بر او ظاهر نمی‌شود تا بتواند وارد زندگی‌ آنها شود. آنها نیز شهر و دیارشان‌ را ترک‌ کرده‌ و به‌ کوهها پناه‌ برده‌اند تا با ساختن‌ یک‌ زندگی‌ افسانه‌وار برای‌ خود در دل‌ غارها، زمینه‌ را برای‌ ورود یک‌ مرد افسانه‌ای‌ به‌ دنیای‌ واقعیتهایشان‌ فراهم‌ کنند، و پس‌ از آن‌، با زدودن‌ نشانه‌های‌ افسانه‌ای‌ از زندگی‌ او، او را به‌ درون‌ زندگی‌ کاملاً واقعی‌ بیاورند.

گویا هامان‌ و شیرین‌نگار، برای‌ تحویل‌ گرفتن‌ افراسیاب‌ از سرزمین‌ رؤیاها، در غارهایی‌ در آستانه‌ آن‌ سرزمین‌ خانه‌ کرده‌ و محیط‌ را برای‌ ورود او مهیا و مساعد ساخته‌اند.

پس‌ از آن‌، داستان‌ چنان‌ ناگهانی‌ از آن‌ دنیای‌ افسانه‌وش‌ دور می‌شود، که‌ می‌پنداریم‌ نویسنده‌ به‌ روایت‌ تاریخ‌ معاصر نشسته‌، و خط‌ سیر داستانی‌ خود را به‌ فراموشی‌ سپرده‌ است‌. این‌ تغییر ناگهانی‌ خوشایند نیست‌؛ و به‌ خلاف‌ آنچه‌ انتظار می‌رود که‌ باشد، با هرچه‌ واقعی‌تر شدن‌ و معاصر شدن‌، داستان‌ از باورپذیری‌ فاصله‌ می‌گیرد و به‌ تصنّع‌ نزدیک‌ می‌شود. درحقیقت‌ باورپذیرترین‌ بخش‌ ماجرا، همان‌ قسمت‌ افسانه‌ای‌ آن‌ است‌. با ورود به‌ دنیای‌ تاریخ‌ معاصر، داستان‌ از قالب‌ و شکل‌ قابل‌ قبولش‌ خارج‌ می‌شود و دیگر آن‌ دلنشینی‌ قبل‌ را ندارد.

نویسنده‌ برای‌ روایت‌ زندگی‌ فیروز، پسر هامان‌، از نظر زاویه‌ دید دچار مشکل‌ می‌شود، و این‌ مشکل‌ را در صفحات‌ 103 تا 128 بر داستان‌ تحمیل‌ می‌کند.

زاویه‌ دید داستان‌، دانای‌ کل‌ محدود به‌ افراسیاب‌ است‌. گاهی‌ دیگران‌ برای‌ افراسیاب‌ ماجراهایی‌ را تعریف‌ می‌کنند؛ که‌ این‌ مسئله‌ نیز به‌ زاویه‌ دید اشکالی‌ وارد نمی‌کند. اما وقتی‌ هامان‌ می‌خواهد ماجرای‌ فیروز را برای‌ افراسیاب‌ تعریف‌ کند، به‌ جهاتی‌ هم‌ او و هم‌ نویسنده‌، دچار مشکل‌ می‌شوند، و در تعریف‌ ماجرا، درمی‌مانند.

هامان‌ از آن‌ جهت‌ درمی‌ماند که‌ در بسیاری‌ از صحنه‌های‌ زندگی‌ فیروز حضور نداشته‌، همچنین‌ از کنه‌ اندیشه‌ و مکنونات‌ قلبی‌ او نیز آگاه‌ نبوده‌ است‌. لذا نمی‌توانسته‌ تمامی‌ ماجراها و جوانب‌ را ببیند. از این‌ رو، تعریف‌ تمام‌ وقایع‌ با جزئیات‌ ـ به‌ شکلی‌ که‌ در داستان‌ هست‌ ـ برای‌ او غیرممکن‌ می‌شود. از طرفی‌، کسی‌ نیز نبوده‌ که‌ در آن‌ صحنه‌ها حاضر بوده‌ و ماجرا را برای‌ او تعریف‌ کرده‌ باشد. پس‌، تعریف‌ ماجرا با زبان‌ خودش‌، هم‌ به‌ لحاظ‌ ساختار و هم‌ به‌ جهت‌ منطق‌ داستانی‌، غیر ممکن‌ می‌شود.

نویسنده‌ برای‌ حل‌ این‌ مشکل‌ هامان‌، خود را دچار مشکل‌ می‌کند. او با به‌ هم‌ زدن‌ زاویه‌ دید دانای‌ کل‌ محدود به‌ افراسیاب‌، به‌ شکلی‌ که‌ کاملاً تحمیلی‌ و اجباری‌ به‌ نظر می‌رسد، با زاویه‌ دید دانای‌ کل‌ محدود به‌ فیروز، ماجرای‌ او را در این‌ بیست‌ و پنج‌ صفحه‌ تعریف‌ می‌کند.

در روند داستان‌، این‌ اشکال‌ ناگهان‌ به‌ صورت‌ شکاف‌ عمیقی‌ ظاهر می‌شود و ضعف‌ نویسنده‌ را در پیدا کردن‌ راه‌ حلی‌ مناسب‌، کاملاً به‌ رخ‌ می‌کشد.

همان‌طور که‌ قبلاً نیز اشاره‌ شده‌، نویسنده‌ به‌ پیشه‌ محبوب‌ خود ـ سفالگری‌ ـ جایگاه‌ کاملاً مناسبی‌ در داستان‌ داده‌؛ و به‌ جهت‌ تسلطش‌ بر این‌ هنر و آشنایی‌ با پیشینه‌ و تاریخ‌ آن‌، توانسته‌ است‌ آن‌ را به‌ خوبی‌ با اجزای‌ داستان‌ عجین‌ کند. در حقیقت‌، بخش‌ مهمی‌ از جذابیت‌ داستان‌، همچنین‌ قسمتهای‌ جذاب‌ آن‌، مربوط‌ به‌ مواردی‌ است‌ که‌ با سفالگری‌ و کاشیکاری‌ گره‌ خورده‌ است‌.

منیژه‌ آرمین‌، نوید داده‌ که‌ این‌ رمان‌ را تا چهار مجلد و با نامهای‌ متفاوت‌ برای‌ هر مجلد، ادامه‌ خواهد داد، تا بتواند شمایی‌ از تاریخ‌ معاصر ایران‌ را به‌ شکل‌ رمان‌ و به‌ زبان‌ داستان‌، پیش‌ روی‌ مخاطبان‌ خود قرار دهد.

نسخه قابل چاپ